یکی دیگه از سخت ترین کارهای دنیا

یکی دیگه از سخت ترین کارهای دنیا از خودگذشتگی کردنه 

مثل از خودگذشتگی توی وقت ملاقات مریض ICU 

مریضهای ICU هفته ای یکبار و فقط یک نفر حق ملاقات داره و به نظرم کسی ک نمی ره ملاقات یکی از بزرگترین از خودگذشتگی ها رو انجام می ده ، من  جمعه هفته قبل پیش بابا بودم ک‌توی بخش بودن ،

شنبه بابا رو بردن ICU و از اون رو ملاقاتی نبود ، فقط شنبه هاست و زده بودن فقط یک نفر ک فکر می کردیم یکنفره یکنفره اجازه ورود می دن ک نه هر مریض فقط یک نفر می تونه بره، این هفته محمد زودتر از من رسیده بود پشت در ICU ,مامان اینا هم توی راه بودن،محمد بهم زنگ زد گفتم ما توی راهیم، انتظامات زودتر اومده بود و ب عنوان اولین همراه محمد رفته بود داخل ، و بعد ک‌بقیه همراه های مریض ها هم اومده بودن فقط و فقط برای هر مریض یک همراه اجازه دادن و من دیدم مامانم بی‌حال پشت در ICU نشستن به امید اینکه اجازه بدن برن، البته توی این 10-11 روز ی بار با کلی این در اون در زدن و .... مامان و سمیرا و مهدی رفتن پیش بابا در حد چند دقیقه ، و سوسن هم نصف شبها با کلی خواهش و .... در حد یکی دو دقیقه بابا رو دیدن اما من سهمم فقط تماس تصویری دوشنبه ها و چهارشنبه هاست، راستش از الان دارم فکر می کنم شنبه هفته دیگه ک روز پدره من برم پیش بابا یا بقیه هم حق دارن، خدایا ازت خواهش می کنم عیدی روز پدر برای بابا شفاشون باشه و مرخص شدنشون

چقدر فرقه بین پرستار باوجدان و پرستاری ک فقط وظیفه اش انجام می ده ، اصولا روزها حدود 12 و شبها حدود 9 زنگ می زنم و با پرستار بابا صحبت می کنم 

چقدر بعضی هاشون خوبن 

دقیق توضیح می دن و نگرانی ما رو‌می فهمن و سعی می کنن همدردی کنن، گاهی ازشون خواهش می کنم ب بابا بگن ک من تماس گرفتم یا بگن خواهرها تماس گرفتن و ... و اونا قبول می کنند

اما بعضی هاتون حتی همون صحبت رو هم نمی کنن می گن همون شرایط قبله و توضیحی نمی دن .

خدایا ممنونم به خاطر همه نعمت های ک ب دلیل رحمتت بهمون دادی، ممنونم، ممنونم، ممنونم.


سخت ترین کار دنیا

به نظرم سخت ترین کار دنیا منتظر بودنه

 منتظر هر چیزی 

و یکی از سخت ترین منتظر بودنها ، منتظر بودن گذشتن عقربه ها تا ساعتی بشه ک بتونی زنگ بزنی ICU تا ی خبر از وضعیت بابا بگیری.

یکی از گند ترین قانونهای بیمارستان ک باید حتما فکری ب حالش کرد بدون همراه بودن مریض توی ICU هست 

ب خدا بابای من نیاز دارن کسی پیششون باشه، ببین مامان یا مهدی یا یکی از ما پیششون هستیم، چرا کسی متوجه نمی شه.

خدایا اسم بابای من رجبعلی هست، این ماه هم ماه رجبه و تولد حضرت پدر، تو رو ب حق صاحب اسم بابا و ب حق این ماه حال بابام بهتر و بهترشه، می خوام بگم حق بابای من این نیست، اما نمی خوام توی کارت دخالت کنم، ازت می خوام به حق بزرگی خودت ، به حق مظلومیت علی شفای همه مریض ها رو بدی، در کنارش شفای بابا.

خدایا ممنونم به خاطر همه چیزهایی که به دلیل رحمتت بهمون دادی ممنونم، ممنونم، ممنونم

139

سلام 

خوبید؟

ماهم سعی می کنیم خوب باشیم

این دی ماه، ماه عجیبی بود 

با بستری شدن بابا همراه بود، و منی که از شب چله دلم خون بود که چرا پیش بابا نیستم و دوران بستری شدن بابا که خیلی راحت نمی تونستم برم پیششون ، مادرشوهری که همراهم شد و موند پیش بچه ها تا من بتونم حداقل 3-4 روز اخر برم، بابا تا 12 دی بیمارستان بستری بودن، خیلی روزهاش اشک ریختیم، خیلی روزها امیدوار بودیم 

و منی که توی اون اوضاع نمی دوستم باید جشن بگیرم برای زهرا یا نه، جشنی که از مدتها قبل برنامه ریخته بودم، جا رزرو کرده بودم ، هدیه سفارش داده بودم و هماهنگی هاش انجام داده بودم، از 12 ام تا 19 ام مهلت بود و بالاخره 16 ام مهمونهام دعوت کردم و الحمدالله خاطره خوبی بود هم برای من و هم برای زهرا و هم برای مهمونها، و چ خوبه تماس بعد مراسم  و تشکر از خاطره اون روز و سرمایی که بعد اون روز اومد مشهد و از روز سه شنبه تا الان بچه ها تعطیلن.

و چهارشنبه که قطعی شد فامیل شوهر می آن خونمون و جشن روز مادر و تولد 43 سالگی همسر و اون روز هم الحمدالله روز خوبی بود.

این سرما هم جالب بود، راستش من اصلا از سال 86 یادم نیست و سالهای قبل این حجم از سرما یادم نمی آد 

اما سرمایش خونمون هواساز هست و اصلا جوابگو نبود حتی سالهای قبل هم مشکل داشتیم، اما امسال خیلی عجیب بود در بهترین حالت دمای هوا سالن بین 18-20 بود و رو آوردیم به کرسی علی رقم مخالفت همسر، از ترس قبض برق، اما شدت سرما به حدی بود که مجبور شدیم و تجربه خوبی بود، انگار عادت کردم  به کرسی ، گرمای مطبوعش و ... .

بگذریم 

+عجیبی دی ماه با بستری مجدد امروز بابا بیمارستان تکمیل شد می شه خواهش کنم برای بابام دعا کنید


خدایا ممنونم به خاطر همه چیزهایی که به دلیل رحمتت بهمون دادی ممنونم، ممنونم، ممنونم

سومین سال

و سومین سال از اون رو زبهت آور گذشت 

و این سه سال دنیا بدون شما روی خوش ندیده سپهبد 

و منی که هر سال، بارها و بارها وصیت نامه اتون رو می خونم 

گویا شما امروز و شرایط  این روزها رو دیده بودین

چقدر جاتون خالیه سردار دلها، سرباز وطن

می دونید سردار، ما مردم عین سه سال دلتنگ اتونیم

 همینطور که برای نداشتن و فقدان شما ناراحتیم برای عزیزان شهید شده در مراسم تشییع اتون و عزیزان پرواز اکراینی هم ناراحتیم 

اما با همه این داغ ها همچنان عین پروانه می آییم سر مزارتون چون راهتون، مسیرتون و هدفتون برامون مهمه 

سردار برای آرامش دل ما و ایرانون دعا کنید

سردار می دونم مثل شما توی همه عرصه ها ایرانمون کم نداره، دعا کنید اونها هم مثل شما بتونن موثر شن

خدایا ممنونم به خاطر همه چیزهایی که به علت رحمتت بهمون دادی، ممنونم، ممنونم، ممنونم.

۱۳۸

سلام 

خوبید

ما هم سعی می کنیم خوب باشیم 

توی کلوپ بازی نشستم و دارم سعی می کنم ب اتفاق های این چند روز فکر نکم 

ب شدت ناراحتی های قبل، به شب چله ای ک همه خونه مامان بودن و ما نرفتیم ، ب اینکه بابا مجدد بیمارستان بستری شدن و اینکه کاری از دستم بر نمی آد، به اینکه برای جشن زهرا اصلا دل و دماغ ندارم اما زهرا خودش کلی ذوق داره ، ب تکالیف محسن ک هنوز مونده و من نمی دونم بعد رفتن ب خونه با این حجم از سردرد بتونم با محسن سروکله بزنم و...

اما این بین ته دلم قنج می ره به اینکه چ خوبه مامان، مهدی، محمد، سمیرا و سوسن هستن.

به اینکه چقدر وجود بچه ها خوبه ، چقدر از تعامل باهاشون چیزی یاد می گیریم.

خدایا ممنونم به خاطر همه چیزهایی ک به دلیل رحمتت بهم دادی، ممنونم، ممنونم، ممنونم.