21

سلام 

خوبید؟

خوب الحمدالله ما هم بد نیستیم 

راستش خیلی دوس دارم مثل وبلاگ قبلم بنویسم  اما هی نمی شه تا اینکه یادداشت کیت عزیز(http://h-loser.blogsky.com/1397/06/27/post-76) مجبورم کرد من هم بیام بنویسم

خوب من خیلی کلی نوشتم که به مراحل آخر رسیده بودیم

کارخونه شوهرجان تعطیل شده بود و ی مدت پیش برادرم بودند و  خیلی فشار رومون بود، این بین گاهی از ترکش های این دو تا به من می خورد و خلاصه طی ی جریاناتی که اصلا دوس ندارم یادشون بیفتم اون اتفاقای 8-9 ماه پیش افتاد 

من دوست نداشتم خانواده ها در جریان قرار بگیرند اما متاسفانه در جریان قرار گرفتند 

و خلاصه بعد از کلی اتفاق دوباره سعی کردیم شروع کنیم 

نمی خوام بگم شرایط الان خیلی خوبه یا بده 

اما مثل قبل من دارم همه تلاشم می کنم ، سعی می کنم اون اتفاق ها رو فراموش کنم 

می دونید ما خانم ها نیاز به حمایت روحی داریم 

اگر این حمایته باشه قطعا می تونیم کوه و جا به جا کنیم و اگر از لحاظ روحی تنها باشیم هیچ کاری نمی تونیم بکنیم

احتمالا باید بدونید که حدود 16 سال از ازدواج ما می گذره 

چند وقت پیش بعد از ی صحبت طولانی به همسرم گفتم درسته که جهاد زن خوب شوهر داری هست اما خوب باید همه جوانب در نظر داشت ،خوب شوهر داری می تونه مصداق های خیلی زیادی داشته باشه،اما متاسفانه  مردا از خانم ها می خوایین که تا آخر عمر همون دختر 19-20 ساله ای باشن که تازه ازدواج کرده و نمی بینید احتمالا ی عالمه وظیفه و مسئولیت روی دوشش داره ، اگر بچه داشته باشه که اون مسئولیت چند برابر می شه و اگر بچه پشت سر هم داشته می شه که علاوه بر مسئولیت زحمت خیلی زیادی داره و حالا اگر بر حسب اتفاق شاغل هم باشه ی فشار خیلی زیادهم باید تحمل کنه .

اینه که شماها باید واقع بین باشید و با توجه به شرایط از همسرتون توقع داشته باشید(بماند که شوهرجان ما این قبول ندارند)

راست راست راستش بخواید من خودم مثال می زنم ،خیلی دوست داشتم که دغدغه مالی نداشتم و می موندم خونه پیش بچه هام،اما ته ته ته ذهنم که فکر می کنم یکی از دلایل اصلی من برای برگشت مجدد به محل کارم این بود که از خونه و وظایف بچه داری فرار کنم ، نه این که دوست نداشته باشم کارای بچه ها رو بکنم نه اصلا ، اما اگر من خونه دار بودم مثلا دخترم دستشویی داشت فقط من باید می بردمش دستشویی حتی اگر به فرض همون لحظه مشغول ی کار دیگه ای بودم و همسر من مشغول تماشای تلوزیون. یا اگر یکی از بچه ها گرسنه اش بود و ان یکی دیگه درگیری دیگه ای داشت باید خودم همزمان دو تاشون و رسیدگی می کردم و اگر از همسرم خواهش می کردم که حداقل به یکیشون غذا بده اینکار نمی کردن یا پشت گوش می نداختن ، برای همین این می دونستم لااقل وقتی که نیستم شوهر جان مجبور بودند که حداقل ب ی سری از کارهای بچه ها برسن.

الان خطابم اول به خودم و بعد هم کیت عزیزه که خانم تا من به فکر خودم و آرامش خودم نباشم هیچ کس هیچ کس به فکر من نیست، نمی دونم از چ راهی یعنی هر کس باید خودش راه خودش پیدا کنه و به آرامش برسه و بعد که به این آرامشه رسید براش هیچ چیز دیگه ای مهم نیست، خودم می گم شاید 10 تا 15 درصد به اون آرامشه رسیدم اما از همین هم راضیم

به هر حال برای همه بهترینها رو از خدا می خوام

خدایا ممنونم به خاطر تمام چیزهایی که به خاطر رحمتت دادی و تمام چیزهایی که به دلیل حکمتت ندادی