132

سلام 

خوبید؟

ما هم سعی می کنیم خوب باشیم 

از خانواده ما به غیر از من و بابا، محمد و مهدی و زهرا و محسن و خانم محمد بقیه همه رفتن کربلا

اینقدر دلم سوخت که نتونستم برم اما هم محسن و زهرا اذیت می شدن و  هم بابا تنها بودن،اینه که کلا قیدش زدم، اما با هر عکس و استوری که می بینم این دلم پرپر می زنه ،خیلی زیاد دوست داشتم می شد که قسمت منم می شد

صالح اولین نفر رفت دوشنبه هفته قبل و انشالله روز شنبه صبح مشهده ، چهارشنبه هفته قبل خواهر وسطی با خانواده اشون که مامان هم همراهشون رفت ، اونا تازه رسیدن کربلا، شوهر جمعه صبح با دوستاش رفت و از دو روز پیش که توی مسیر بودن ازشون خبری ندارم و خواهر کوچیکه هم دوشنبه شب رفتن و دو روز نجف بودن و ی بخش از مسیر پیاده روی رو هم با ماشین رفتن و تازه رسیدن کربلا و همه دلخشویشون اینه که من هستم پیش بابا،اما ،راستش خیلی وقت نمی ذارم برای بابا

فقط شبا اونجام   صبحونه می دم به بابا و ناهار می ذارم مجبورم بیام شرکت و کلی کار دارم اینجا که باید انجام بدم

از طرفی مدرسه محسن برای کلاس اول از 19 ام شروع شد که مجبور بودم هر روز محسن با خودم ببرم و بیارم و این کلی انرژی ازم می گیره 

و توی این یک هفته که شوهر نبود دو روزش که مادرشوهر خونمون بود، ی روز با  بچه های دانشگاه قرار گذاشتیم و چقدر خوش گذشت اون 2-3 ساعتی ک با هم بودیم

سه شنبه بچه ها بعد از ظهر کلاس داشتن و چهارشنبه هم بعد از ی عالمه مدت که می خواستم برم فیشیال صورت و امروز هم تا الان که درخدمت شمام شرکتم برای تهیه اسناد مناقصه، اسمش اینه که مثلا پیش بابام اما عملا نیستم و از این موضوع عذاب وجدان دارم

امروز قرار بود اون عزیزی که بچه ها رو می ذارم پیششون با من بیان بریم خونه مامان که هم ی سرو سامون بدیم به خونشون و هم بریم حرم که تا الان هنوز خبر قطعی به من ندادن 

خدایا ممنونم به خاطر همه چیزهایی که به دلیل رجمتت بهم دادی ، ممنونم، ممنونم، ممنون

131

سلام 

خوبید؟

ما هم سعی می کنیم خوب باشیم 

خوشحالم خیلی زیاد 

من اگر می دونستم اینجا رژیم درمانگر داریم زودتر می گفتم 

لیلی جونم دست گلت درد نکنه خانم 

ممنون از وقتی که می ذاری و محبتی که داری خانم 

امیدوارم بهترینها سهمت باشه از زندگی

می دونم خیلی زود می آم اینجا و می گم ب وزن و اندام ایده آلم رسیدم و این دغدغه ام هم خیلی زود تموم می شه

ی چالش بزرگی که چند وقته باهش درگیرم اینه ک محسن متولد مهر 95 هست  و امسال اولین سالی هست که متولدین مهر هم می تونن کلاس اول ثبت نام کنن

خیلی ذهنم درگیر این موضوع بود 

همون اوایل که بخشنامه اومد ی مدرسه غیر انتفاعی نسبتا خوب رفتم و مشورت کردم که گفتن ما ثبت نام نمی کنیم ، مدرسه دولتی جای خونمون هم قبول نکرد، از طرفی هنوز مدرسه زهرا رو تعیین تکلیف نکرده بودیم ، یکی از چالش هایی که با همسر داریم سر مدرسه رفتن بچه هاست، 

اولویت من  برای ثبت نام بچه ها شیفت ثابت و به خصوص صبح بودنش هست، اما مدارس دولتی نزدیک خونمون همه اشون چرخشی ان و موضوع مهم بعدی همه اشون معلم ها از این طرح حمایتی هان که خوب با احترامی که برای این گروه از معلم ها قائلم، تجربه و آموزش آکادمیک ندارن متاسفانه و موضوع بعدی همه کلاس ها 40 نفر دانش آموزن که با معلمی با اون شرایط باید سر و کله بزنن.

 مامان من معلم پایه ابتدایی ان که امسال بازنشست شدن با 30 سال سابقه کار، جاری و خواهر شوهرم هم همینطور و لایه های بعدی خاله و دایی ها و خانم دایی هام هم همینطور حالا ، یا مقطع ابتدایی یا سایر مقاطع یا معلم ، یا معاون و یا مدیرن ، واضحه برام که معلم های طرح های حمایتی نمی تونن 40 تا دانش آموز مدیریت کنن تنهایی ، مضاف بر شیفت چرخشی اشون برام راحت نبود بچه ها رو مدرسه دولتی بزارم.

امروز بعد از چالش های زیاد با همسر، محسن و زهرا رو مدرسه غیر انتفاعی ثبت نام کردم، اول محسن بردم ی مدرسه غیر انتفاعی دیگه و گفتن بعد از مصاحبه با بچه نظرشون می گن که ثبت نام می کنن یا نه که نظرشون مثبت بود و زهرا هم چون تا الان تعیین تکلیف نشده بود مدرسه قبلی گفت ظرفیتشون تکمیل هست و مجبور شدم مدرسه اش عوض کنم ،و همین امروز حدود 22 میلیون هزینه تا آخر سال دارم که باید پرداخت کنم 

من به همسرم حق می دم ،هزینه زیادی هست ،اما واقعا چاره دیگه ای نبود. لازم به توضیح هست که همسر فقط موافقت کردن با ثبت نام بچه ها اما راجع به هزینه گفتن که توقعی ازشون نداشته باشم، قرار شد هزینه ای اندازه مدرسه دولتی بدن بقیه اش باید ببینم چکار می تونم بکنم و تمام امیدم به بزرگی خداست.

خدایا ممنونم به خاطر همه چیزهایی که به دلیل رحمتت بهمون دادی، ممنونم، ممنونم، ممنونم.