35

سلام 

خوبید؟

ما هم سعی می کنیم خوب باشیم ، اما نمی دونم توی این شرایط می شه یا نه 

من مدام به خودم می گم هر چقدر شرایط بد باشه اما خدا بزرگ و  بزرگتره و قول داده توی همه شرایط هموامون داره 

اصلا از سیاست متنفرم و به نظرم از سیاست کثیف تر توی این دنیا وجود نداره

و باز بدتر از اون سیاست مدارانی که اصلا و اصلا مردم براشون مهم نیستن ، و به نظرشون اصلا مهم نیست مردم فدای حفظ منافع خودشون و حزبشون شن و این خیلی اذیتم می کنه ،اونجا که نیاز دارن به رای مردم هر چی به دهنشون می آد می گن و همه چی به لجن می کشن، الان که گند زدن به همه چی خودشون پشت بقیه قائم می کنن

خدا نسلشون و شرشون از سر مردممون کم کنه

امیدوارم بالاخره ی روز بیاد که  مردم عادی مون دغدغه شکم سیر و خونه و ماشین و بنزین و پول ...... رو نداشته باشن 

بگذریم که هر چقدر راجع به این موضوع بخوایم حرف بزنیم داغ دلمون تازه می شه 

فقط می تونیم امیدوار باشیم که شاید ی روز تموم شه این روزهای بلا تکلیفی

خدایا ممنونم به خاطر همه چیزهایی که به خاطر رحمتت بهم دادی و همه چیزهایی که به دلیل حکمتت بهم ندادی

ممنونم ، ممنونم ، ممنونم


34

سلام 

خوبید؟

الحمدالله ما هم خوبیم

هفته قبل مشهد سه روز تعطیلی بود و من کلی کیف کردم 

درسته نشد خیلی جایی برم، اما توی خونه بودم و حسابی با بچه ها خوش گذروندم

اونجا فهمیدم که این دو تا وروجک چقدر بزرگ شدن

باهم خاله بازی می کردن و مثلا زهرا مامان بود و محسن بابا

بعد زهرا با شوهرجانشون با هم از خونه می رفتن سرکار و تلفنی با هم حرف می زدن

برنامه ریزی می کردن برن بیرون یا مثلا زهرا می گفت شوهرجان شما برو خونه زیر غذا رو روشن کن تا من برم بچه ها  رو از مهد بیارم

و من نا محسوس زیر نظر داشتمشون و توی دلم حسابی ذوق کردم 

البته خیلی هم با هم کل کل می کردن و این بخش خیلی انرژی ازم گرفت ، کل کلشون گاهی به زد و خورد هم می رسید و خیلی برام جالب بود که محسن چ طور داره راه هایی رو یاد می گیره که ضعیف نباشه و گاهی ضربه ای هم بزنه

توی تعطیلات صالح رفته بود توی یکی از این موکب هایی که برای زائرین امام رضا درست کرده بودن و اونجا هم حسابی بهش خوش گذشته بود

روز چهارشنبه هفته پیش صبح هم یکی از اقوام همسرجان بعد از 17 سال زنگ زدن به همسر ما و ضمنی به ایشون گفتن که بیا و ضامن من شد برای 100 تومن وام ، من مشکلی نداشتم اما شوهرجان از همون لحظه عین مرغ پرکنده شده بودن ، نه توان نه گفتن داشتن و نه دلشون راضی می شد ضامن شن چون این فامیلشون با این که آدم خوبیه اما خیلی قید و بند به موقع پرداخت قسط ندارن، این شد که ی متن آماده کردیم و توی تلگرام براشون توضیح دادیم که ما متوجه خوبی هایی که برامون کردین هستیم اما متاسفانه به دلیل اینکه رقم وام بالاست و احتمال عقب افتادن اقساط هست ما نمی تونیم ضامنتون شیم ، فرد مورد نظر اول که پیام دید جواب داد که ممنون خبر دادی و ... خیلی مودب اما بعد از 4-5 ساعت پیام داده بودن که به خانومتون سلام برسونین وبگین که من الم و بلم و به پول شما نیازی ندارم ... 

من خیلی ناراحت شدم و توقع داشتم شوهرجان زنگ بزنه ازم دفاع کنه ، اما شوهرجان باز گفتن نه و این شد که تصمیم گرفتم خودم از خودم دفاع کنم ، برای همین ی گروه توی اینستا تشکیل دادم شامل خودم ، فرد مورد نظر و خانومشون  و توضیح دادم جریان از چ قراره و البته گفتم که این گروه شامل کیان،اما گویا خانومشون متوجه نشدن فقط دیدم پیام دادن که همین برای ما کافیه و خودشون هم به شوهرم زنگ زدن که چون تلفنشون دست من بود من جواب دادم که خوب چرا توی اینستا زدی و ... و باز دوباره من الم و بلم و ... خلاصه همه کاسه کوزه ها سر من شکست، البته فهمیدم که وام برای پسرشون می خواستن و پسرشون معروفن به بد دادن بدهی ، از این نظر خوشحال شدم که نه گفتیم اما خیلی خیلی ناراحتم که چرا شوهرجان ازم حمایت نکرد

از روز جمعه هم تا الان درگیر بیماری ویروسی گلاب به روتون  ... همسرجان هستیم 4 بار دکتر و دو بار سرم و چهار تا آمپول  و .... و همش نگرانم نکنه بچه ها هم دچار شن ، و این مریض داری از شوهرجان کلی انرژی ازم می گیره چون خیلی بد مریضن متاسفانه

برامون دعا کنید

خدایا ممنون برای همه چیزهایی که به خاطر رحمتت بهم دادی و همه چیزهایی که به دلیل حکمتت بهم ندادی، ممنونم ،ممنونم ، ممنونم