۱۳۹

سلام 

خوبید؟

ما هم سعی می کنیم خوب باشیم 

ما هچنان درگیر بیمارستان و مریض داری هستیم 

چند روز پیش به مامان می گفتم یادم نمی آد زندگی قبل بیمارستان رفتن بابا چ شکلی بود 

الحمدالله بابا از ICU مرخص شدن ، اما اومدن توی بخش اتاق بیماران حاد، با دستگاه نفس می کشن و دارن کم کم حمایت دستگاه رو کم می کنن، و کم کم هم از راه دهان در حد مایعات می تونیم بهشون چیزی بدیم 

هر چند خود بابا خیلی براشون سخته و همش دوست دارن چیزی بخورن، روز دومی ک اومدن بخش خیلی شاکی بودن سر غذا نخوردن ، با مشورت پرستارشون کم کم بهشون یکم چایی نبات دادم و چقدر دوست داشتن و ب موقع بود براشون.

روز تولد حضرت علی هم من و مهدی رفتیم ملاقات و ب طرز عجیبی اون روز اجازه دادن دو نفرمون بریم پیش بابا و این خودش بزرگترین عیدی بود برامون ، چقدر بابا خوشحال شدن، و چقدر من از دلتنگی در اومدم. 

راجع ب امروز هم بعد از نزدیک ب ۱۲_۱۳ سال بالاخره تونستم راهپیمایی رو شرکت کنم، چند سالی بود که دوست داشتم برم اما تنبلی و دوری مسیر و ی روز تعطیل و .... رو بهانه می کردم، اما امسال ، زهرا و محسن تاکید کردن و ی جورایی نیروی محرکه بودن، اونها هم دفعه اولشون بود ک شرکت می کردن.

از لحظه ای ک سوار مترو شدم فقط احساس غرور داشتم و اشک شوق، چقدر مردم ما خوبن، چقدر با درک و شعورن، چقدر آگاهن.

کل مترو پر، با همه قشر،

ما میدون بسیج پیاده شدیم و حدود ۸:۵۰ رسیدیم نزدیک میدون ۱۵ خرداد، اینقدر مسیر شلوغ، اینقدر جمعیت اومده بودن و ... ، کلی با بچه ها صحبت کردم تا رضایت دادن ساعت ۱۰ برگردیم، راستش چون با مترو رفته بودم ترسیدم برگشت با ازدحام روبرو شم، خودم حسرت خوردم چرا تا آخر مراسم نموندم اما به خاطر ازدحام ترسیدم.

خدایا شکرت به خاطر این مردم، به خاطر این همه آگاهی ، به خاطر این همه درک و شعور، خدایا از تو ممنونم به خاطر تجربه این جو همدلی و همراهی، ممنونم، ممنونم، ممنونم

یکی دیگه از سخت ترین کارهای دنیا

یکی دیگه از سخت ترین کارهای دنیا دیدن درد و رنج ستون زندگیت هست و اینکه نتونی کاری کنی

آخ از این درد، آخ از این رنج،آخ از این امتحان، آخ آخ از حکمت خدا، آخ از مثلاً صبوری ، کاش دنیا ی دکمه داشت قسمت هایی ک حکمتش نمی فهمیدم می زدیم روی اون دکمه و میفهمیدیم، بعد اونجا یا توجیه می شدیم یا دفاع می کردیم 

نمی دونم دارم کفر می گم یا نه، فقط می دونم دوست داشتم به خدا بگم بابای من چ‌بدی ب تو کرده بود ک باید توی 64 سالگی اینقدر افتاده بشه، می خوام بهش بگم چی می شد ک بابا مثل بیشتر همسن و سالاشون الان از دوران بازنشستگی اشون لذت می‌بردند،تازه کمک می کردن ب محمد

 برای سالن 

آخ از این رنج و درد آخ 

خدایا می دونی غیر تو ب کسی نمی شه گفت، غیر تو از دست کسی کاری بر نمی آد ، تو رو ب بزرگی خودت ، تو رو ب کرم و بخشندگی خودت بابام و همه مریض ها رو شفا بده

خدایا ممنونم به خاطر همه چیزهایی ک ب خاطر رحمتت بهمون دادی ، ممنونم، ممنونم، ممنونم


یکی دیگه از سخت ترین کارهای دنیا

یکی دیگه از سخت ترین کارهای دنیا از خودگذشتگی کردنه 

مثل از خودگذشتگی توی وقت ملاقات مریض ICU 

مریضهای ICU هفته ای یکبار و فقط یک نفر حق ملاقات داره و به نظرم کسی ک نمی ره ملاقات یکی از بزرگترین از خودگذشتگی ها رو انجام می ده ، من  جمعه هفته قبل پیش بابا بودم ک‌توی بخش بودن ،

شنبه بابا رو بردن ICU و از اون رو ملاقاتی نبود ، فقط شنبه هاست و زده بودن فقط یک نفر ک فکر می کردیم یکنفره یکنفره اجازه ورود می دن ک نه هر مریض فقط یک نفر می تونه بره، این هفته محمد زودتر از من رسیده بود پشت در ICU ,مامان اینا هم توی راه بودن،محمد بهم زنگ زد گفتم ما توی راهیم، انتظامات زودتر اومده بود و ب عنوان اولین همراه محمد رفته بود داخل ، و بعد ک‌بقیه همراه های مریض ها هم اومده بودن فقط و فقط برای هر مریض یک همراه اجازه دادن و من دیدم مامانم بی‌حال پشت در ICU نشستن به امید اینکه اجازه بدن برن، البته توی این 10-11 روز ی بار با کلی این در اون در زدن و .... مامان و سمیرا و مهدی رفتن پیش بابا در حد چند دقیقه ، و سوسن هم نصف شبها با کلی خواهش و .... در حد یکی دو دقیقه بابا رو دیدن اما من سهمم فقط تماس تصویری دوشنبه ها و چهارشنبه هاست، راستش از الان دارم فکر می کنم شنبه هفته دیگه ک روز پدره من برم پیش بابا یا بقیه هم حق دارن، خدایا ازت خواهش می کنم عیدی روز پدر برای بابا شفاشون باشه و مرخص شدنشون

چقدر فرقه بین پرستار باوجدان و پرستاری ک فقط وظیفه اش انجام می ده ، اصولا روزها حدود 12 و شبها حدود 9 زنگ می زنم و با پرستار بابا صحبت می کنم 

چقدر بعضی هاشون خوبن 

دقیق توضیح می دن و نگرانی ما رو‌می فهمن و سعی می کنن همدردی کنن، گاهی ازشون خواهش می کنم ب بابا بگن ک من تماس گرفتم یا بگن خواهرها تماس گرفتن و ... و اونا قبول می کنند

اما بعضی هاتون حتی همون صحبت رو هم نمی کنن می گن همون شرایط قبله و توضیحی نمی دن .

خدایا ممنونم به خاطر همه نعمت های ک ب دلیل رحمتت بهمون دادی، ممنونم، ممنونم، ممنونم.


سخت ترین کار دنیا

به نظرم سخت ترین کار دنیا منتظر بودنه

 منتظر هر چیزی 

و یکی از سخت ترین منتظر بودنها ، منتظر بودن گذشتن عقربه ها تا ساعتی بشه ک بتونی زنگ بزنی ICU تا ی خبر از وضعیت بابا بگیری.

یکی از گند ترین قانونهای بیمارستان ک باید حتما فکری ب حالش کرد بدون همراه بودن مریض توی ICU هست 

ب خدا بابای من نیاز دارن کسی پیششون باشه، ببین مامان یا مهدی یا یکی از ما پیششون هستیم، چرا کسی متوجه نمی شه.

خدایا اسم بابای من رجبعلی هست، این ماه هم ماه رجبه و تولد حضرت پدر، تو رو ب حق صاحب اسم بابا و ب حق این ماه حال بابام بهتر و بهترشه، می خوام بگم حق بابای من این نیست، اما نمی خوام توی کارت دخالت کنم، ازت می خوام به حق بزرگی خودت ، به حق مظلومیت علی شفای همه مریض ها رو بدی، در کنارش شفای بابا.

خدایا ممنونم به خاطر همه چیزهایی که به دلیل رحمتت بهمون دادی ممنونم، ممنونم، ممنونم