27

سلام 

خوبید؟ الحمدالله ما هم خوبیم 

ی مناقصه از ماه قبل دستمه که هنوز هیچیش مشخص نیست تا شنبه هم باید اسناد بفرستیم(خیلی جالبه نه!!!)

مدیرعامل موافق شرکت کردن نیست ، اما رئیس هئیت مدیره با چنگ و دندون دنبالشه که شرکت کنه ،شرکت ما تنها نمی تونه شرکت کنه و باید با یکی مشارکت کنه، که اون شرکت هم هنوز مشخص نیست، اسنادی که باید بفرستیم در حد 15% من می تونم بدم و بقیه اش رو هم هنوز مشخص نیست باید از کی بگیرم!!!!! ،12 میلیارد باید ضمانتنامه بگیریم  که قطعا مدیرعاملمون مخالفه شدید باز اونجا ی بلبشو می شه که ی عالمه انرژی می گیره ازم، و من هر روز اینا رو به رئیس هئیت مدیرمون می گم و ایشون می گن دارن روش کار می کنن!!!!! آخه هنوز تو این ماه کار نشده؟؟؟،مدل مالیش هنوز بهم ندادن ، خدایا باید چ کار کنم از دست این مدیر محترم

این از شرایط محل کار، بگذریم و برم سراغ خودمون 

زهرا رو کلاس شنا ثبت نام کردم و از فردا باید بره، خودش خیلی دوست داشت

خیلی دلم می خواد کلاس زبان هم بره، چون توی مهد با این که خیلی کم کلاس داشت  و خیلی هم روتین نبود به نظرم خیلی خوب معنی بعضی از کلمات می دونه، ولی خوب هزینه هام زیاد می شن و البته روی خود بچه فشار می آد 

صالح رو هم الحمدالله همون مدرسه قبل ثبت نام کردیم و خیالم بابت کلاس هشتم راحت شد الهی شکر

هنوز برای از اول مهر بچه ها تصمیم نگرفتم، اصلا دوست ندارم مهد قبلی برن، اما اگر پرستار بچه ها قبول نکنه بیاد شاید مجبور شم بذارم همون مهد، چون تنها مهد نزدیک خونمونه که هر دو تاشون می تونن برن ، یکی دیگه نزدیک خونمون هست که از پیش دبستانی قبول می کنه و من محسن نمی تونم بذارم اونجا و برام سخته یکی از بچه ها ی مهد بره و اون یکی ی مهد دیگه

محمد هم خونه رو گذاشته برای فروش و گاهی مشتری می آد و می ره ، امیدوارم که هر چی خیرشه پیش بیاد ، توی حیاط خونه مامان اینا درخت توت و شاتوت دارن، ی بار که خونشون بودیم طفلی محمد هی می رفت بالا ی درخت و شاتوت های شیرین آب دار و می آورد پایین و بهمون می داد، بهش می گم معلوم نیست سال دیگه برای ما شاتوت بیاری یا نه( خودش دوس داره ازدواج کنه و البته ی موردی رو هم معرفی کرده تا ببینیم چی می شه) و این موضوع  رو با ی سری بحث های حاشیه ای توی محل کار داشتم براش تعریف می کردم که به شوخی می گفت اول باید برام  اقدام کنین بعد ببینین من با طرف چ طور رفتار می کنم (من نقل به مضمون کردم اگر نه ایشون می گفت بابا توی این قبری که دارین گریه می کنین مرده نیست ، اول قبر پر کنین بعد بشینین گریه کنین) براش از خدا خوشبختی رو می خوام ، درسته از دستش ناراحتم اما به هر حال جوونه و باید تجربه کنه ، انشالله که بهترینها براش اتفاق بیفته 

بعد از برگشت از مسافرتمون فقط دوبار تونستم برم حرم و خیلی دل تنگ حرم امام رضا می شم اما چون هم خیلی شلوغم و بعد از ظهر ها خسته و اینکه خونمون از حرم دور شده (از وقتی که استارت می زنیم تا پارکینگ حرم حدود 25 کیلومتر راهه ) خیلی کمتر می رم حرم و این اصلا دوست ندارم

خدایا ممنونم به خاطر تمام چیزهایی که به خاطر رحمتت دادی و تمام چیزهایی که به دلیل حکمتت ندادی


26

سلام 

خوبید؟

خوب الحمدالله ما هم بد نیستیم 

امروز ی صحبتی کردم با محمد که یکم ناراحت شدم ،هر چند به روش نیاوردم اما ته دلم نمی خواد محمد این خونه رو بفروشه!

اسمش می خواد هر چی باشه دلم نمی خواد با این وضعیت  صاحبخونه روی سرم باشه

خوب به خاطر بی فکری، محمد ی پول قلمبه باید بده به شهرداری، خونه رو هم برای این با کمک مامان خریده بودن که ارزش پولش حفظ شه قبول ، اما هر چی با خودم صحبت می کنم ته دلم ناراحته ، اصلا دلم نمی خواد خونه رو بفروشه و صاحبخونه روی سرم باشه، به خصوص اینکه صاحبخونه شاید یکی از آشناهای خاله ام باشه، باز هم هر چی خدا بخواد

محمد ی اشتباه بزرگ کرد بدون گرفتن مجوز خواست سالنش تغییر بده، توی این 3 ماه هی شهرداری و هی کمیسیون و ... تازه بعد از یک بار اعتراض به رأی کمسیون دیروز جریمه شده به پرداخت 165 میلیون تومن که باید برا فک پلمپ حداقل 30% تا دو هفته دیگه بریزه + هزینه بازسازیش که می گه حالا که این همه تعطیل بوده تغییرم اساسی تر کنم + وسایلش که تا جایی که جا می شده گذاشته توی انباری و ی تعداد زیادیش که شامل میز و صندلی، تخت و قالیچه ها و سیتستمش و .... توی محوطه حیاط بوده که کاملا غیر استفاده است.

به نظرم کل پول خونه رو شاید هم بیشتر باید هزینه کنه،نمی دونم قراره چی بشه، اما امیدوارم هر چی که شد خیر باشه و هم به نفع ما باشه و هم محمد، خواهش می کنم برامون خیلی دعا کنید که بتونم این شرایط تحمل کنم

توی خونه هم تابستون روزهای زوج صالح صبح ها می ره کلاس های تابستونی مدرسه،  اول  فوتسال و بعد ش هم خط تحریری و زبان و بعد از ظهر ها هم می ره استخر و کلاس شنا، شنبه که بعد از کلاس شنا با دوستاش که از همکلاسی هاش و همینطور از همسایه ها مون هم هستن تا ساعت 9 استخر بودن و ساعت 10 رسیدن و حسابی بهشون خوش گذشته بود، اما روزهای فردش خونه است و پهلوی بچه هاست، زهرا هم فعلا کلاس چرتکه می ره ، گفتم توی تابستون خیلی اذیتش نکنم ، محسن هم خونه است و فقط روزهایی که همسرم صبح ها سر کارن و صالح هم مدرسه است پرستارشون می آد که پهلوشون باشه، دارم فکر می کنم که از اول مهر اگر این پرستارشون قبول نکنه که شیفتی بیاد خونه بچه ها رو چ طور عادت بدم برن مهد.

خدایا ممنونم به خاطر تمام چیزهایی که به خاطر رحمتت دادی و تمام چیزهایی که به دلیل حکمتت ندادی

25

سلام

خوب ما هفته پیش از سفر برگشتیم که در کل سفر خوبی بود الحمدالله 

ما اصولا گوهرباران می ریم یعنی از وقتی پسر کوچیکم دنیا اومده خیلی توی ماشین طاقت نمی آره و ما مجبوریم نزدیک ترین ساحل ممکن بریم که هم بچه ها خیلی اذیت نشن و هم بتونن تنی به آب بزنن

هوا خوب بود و جامون هم خوب بود فقط بد اخلاقی های همسرجان ی کم اذیتمون کرد که راستش سعی کردم به روی خودم نیارم و البته حدود 36 ساعت هم من از سوییتمون بیرون نیومدم ، چون اگر با هم همکلام می شدیم قطعا ی بحث بزرگی پیش می اومد که نمی خواستم جلوی بچه ها این اتفاق بیفته و فقط به صدای امواج و نگاه کردن از طبقه سوم بسنده کردم 

اما سفر به قم خیلی خیلی خوب بود، به خصوص که من بعد از تقریبا دو سال رفتم و ی زیارت هم زمان خلوتی مسجد جمکران قسمتمش شد الحمدالله.

از روزی هم که برگشتیم بچه ها مهد نرفتن، یعنی توی تابستون تصمیم گرفتم که خونه بمونن که از مهد خسته نشن ، از پرستار مهدشون که حدود 3-4 ماه توی مهد بود و بعد به عنوان پرستار برای ی خانواده دیگه کار می کرد(مامان خانواده فرهنگی بودن و تابستون پاره وقت این پرستار می خواستن) خواهش کردم تابستون دو روز توی هفته که همسرم صبح ها نیستن بیان پهلوی بچه ها

تا الان دو روز اومدن و امروز هم روز سومه، البته از دیشب مادرشوهرم هم اومدن خونمون، می خواستم به پرستار بچه ها بگم نیان، نگران بودم که شاید مادرشوهرم بگن که ی نفر آورده بچه هاش نگه دارن و کاراش بکنن و ... ، بعد به خودم گفتم بی خیال، تا کی می خوایی به خاطر بقیه خودت اذیت کنی؟؟؟؟ بزار اون ها هم بدونن  تو به فکر راحتی خودت و بچه هات هستی. هر چند مادرشوهرم واقعا خانم خوب و مهربونی هستن و توی این 16-17 سال من به تعداد انگشت های ی ک دست هم ازشون ناراحت نشدم ، اما باز هم از ما خانم های ایرانی هیچی بعید نیست.

خدایا ممنونم به خاطر تمام چیزهایی که به خاطر رحمتت دادی و تمام چیزهایی که به دلیل حکمتت ندادی