9

سلام

خوبید ؟

ما هم الحمدالله خوبیم .

خوب من هر روز صبح می آم محل کارم و بچه ها پیش بابا جانشون  می مونن

از ی طرف خوبه که من خونه نیستم چون اگر من و شوهرجان بیشتر از 24 ساعت خونه باشیم بحثمون می شه

ولی از ی طرف هم خوب نیست مرد آدم خونه باشه و خانوم صبح به صبح بره بیرون

گفته بودم قبلا که ی برادر دارم 24-5 ساله که خدا حفظش کنه

ایشون مکانیک سیالات خوندن ،دانشگاه منتظری

که به دلیل وضعیت خیلی افتضاح کار نتونستن جایی مشغول به کار بشن ، یک مدت با یکی دو تا از استاداشون که برای کارخونه های سایپا و ایران خودرو قطعه درست می کردن کار کردن که متاسفانه یکی از استاداشون از 30 تا دستگاه اشون 2 تاش فقط فعال بود

خودش تصمیم داشت چند تا از دستگاه های استادش بخره و برای خودش کار کنه که استادش بهش گفته بود با این وضعیت تولید اصلا معلوم نیست وضعیت چی می شه و الکی 50-60 میلیون هزینه نکن

بعد از بررسی بازار و  مشورت های زیادی که با افراد مختلف داشت، تصمیم گرفت یکی از مغازه های بابا رو ی شغل شکمی بزنه که خوب الحمدالله الان راضیه، ی سالن غذا خوری کوچیک زده ، ی آشپز داره و دو تا کارگر ،ما به برادر جانمان گفتیم فعلا شوهرجان بیان پیش شما تا ببینم چی پیش می آد و خوب الحمدالله از قبل افطار همسرجان می رن اونجا و دم دمای سحر می آن

امروز زنگ زدم به محل کار سابق شوهرجان(که البته اگر بفهمن کله ام می کنن) ببینم واقعا برنامه اشون چیه ؟بازی سیاسیه یا می خوان ی سری امتیاز بگیرن از دولت یا نه واقعا تصمیمشون به جمع کردن کارخونه ایه با اون عظمت،که مدیر اداریشون یا نمی دونست یا نمی خواست چیزی بگه ،فعلا که پا در هوا 250 نفر نگه داشتن، می گن احتمالا تا آخر تیر هم کارخونه فعالیتش شروع نمی کنه

می دونید می خوام برنامه بریزم که روی شوهرجان کار کنم که مغازه اشون لوازم یدکی بزنن ،از الان باید بدونم که بتونم روی شون کار کنم، مغازه امون اسفند سالشه و اگر قرار باشه شوهر جان خودشون کار کنند باید از الان ی سرمایه کوچولو جمع کنن که بتونن ی سری لوازم بیارن توی مغازه و اینا مستلزم برنامه ریزی هست و از اونجا که روی همسرم شناخت دارم باید یواش یواش اینا رو به خوردشون داد تا جبهه نگیرن

شرایط خونه امون هم بد نیست یعنی من گاهی خیلی به هم می ریزم و می زنم همه چی به هم ،بعد یادم می آد که الان مامان سه تا بچه ام که همه چشم امیدشون به منه ،دوباره خودم جمع می کنم ، اون اوایل توقع همکاری زیادی از شوهرجان داشتم اما الان نه ، منظورم از همکاری ساپورت معنویه و روحیه اگر نه از لحاظ کمک توی نگه داشتن بچه ها انصافا کمک می کنن و بچه ها رو نگه می دارن البته در کنار صالح

از اتفاقات چند وقت هم بگم که روز شنبه فامیل همسرجان رو که کلا 10 نفر نمی شدن برای افطار دعوت کردم ، از اون طرف هم خواهر کوچیکه تازه زایمان کرده و نمی تونست بیاد می موند فقط خواهر وسطیه و مامان و بابا به اونا هم گفتم اومدن سالن محمد،کلا سه تا میز داره و سه تا تخت، خیلی بزرگ نیست، دوتا تخت و یک میزش پرشد با مهمون های من

مهمونی بدی نبود اون طور که دلم می خواست نبود که خودم سفره بچینم اما خوب بد هم نبود طوری که شوهرخواهر شوهرجان برای دیشب مهمون های خودشون اونجا دعوت کرده بودن .

از شرایط جامعه هم بخوام بگم ما هم مثل همه ایران روز چهار شنبه شک شده بودیم ...

من محل کارم بودم اول مدیر اداریمون اومد گفت 10:25دقیقه باور نمی کردم تا اینکه خودم دیدم

من از همه بیشتر دلم برای اون باغبون حرم سوخت  ی روز اومده سر کار تا ی لقمه نون حلال در بیاره برای خانواده اش

و البته بعد برای مردمی که با هزار امید و آرزو رفته بودن نماینده اشون ببینن شاید گره ای از کارشون باز شد،

و خوشحالم برای اون بسیجی ها و سپاهی هایی که درسته سالگرد ازدواجش بوده و ی خانواده  و کشور توی غم از دست دادنش اند، اما به هدفش و آرمانش که دفاع از خاک کشور عزیزمون هست رسیده ، خوشحالم که پست آخر اینستاگرامش راجع به مدافع حرم بوده و الان خودش مدافع وطن شده،

و یاد صحبت های آقا افتادم توی دانشگاه امام حسین و مثل همیشه بهشون افتخار کردم

چقدر قشنگ برنامه های کوتاه مدت و میان مدت و بلند مدت دشمن شناسایی کرده بودند

و چرا کسی گوش نکرد چرا بقیه فکر می کنن مقام معظم رهبری به دشمن بدبینن و من خودم خیلی جاها خوندم که می گن چرا ایشون دشمن دشمن می کنن،

یاد ی کلام از امام علی افتادم که کسی که با صدای رهبرش از خواب بیدار نشه با لگد دشمن بیدار می شه و خدا کنه با این لگد کوچیک و یا به قول حضرت آقا ترقه بازی این عزیزان بیدار شده باشند

بعد می دونید چی دلم می سوزونه؟ که یکی بیاد بگه مگه شماها با این همه هزینه نرفتین سوریه و عراق بجنگید که سایه جنگ از کشور کم کنید ، چرا کم نشد؟؟؟ من که ازنزدیکام هیچ کس نرفته و از خدا می خوام کسایی که عزیزانشون رفته باشن سوریه این حرفها رو نشنون ، یکی نیست به این عزیزان بگه اگر اینا نبودن که از 6-7 سال پیش باید شاهد این اتفاقا و بیشترش توی کشور می بودیم

تازه کدوم هزینه ببینم کی می تونه از زن و بچه اش بگذره که هیچ ،از جونش بگذره ،بابا  مثلا با ماهی 100 میلیون ،ببینم کدومتون می تونید برید با 100 برابرش هم نمی رید فقط بلدید توی فضای مجازی رجز بخونید ، اگه مرد عملید بسم الله

من فکر می کنم تا وقتی که بالاترین مقام اجرایی کشورمون چشمش به بیرون از کشور باشه شرایط همینه، تا وقتی که ایشون سپاه و بسیج بکوبونن برای یکم رای بیشترشرایط همینه، تا وقتی ببینن مقام معظم رهبری چی می گن و ایشون دقیقا مقابلشون موضع بگیرن وضع همینه ، تا وقتی کسایی باید بیان مجلس که با یک تکرار می کنم اومده باشن نه بر اساس ارزش ها و توانمندی ها، شرایط کشورمون همینه ، تا وقتی شورای شهرمون با دریافت باج بچینن شرایطمون همینه و فقط ی عده بیگناه قربونی می شن حالا چ تو ی ایران و یا چ خارج از ایران

می دونید دل من و امثال از چی می سوزه از اینکه بیاد ی عزیزی بگه دنیای الان دنیای گفتمان هاست نه دنیای موشک ها و اتفاقا مقام معظم رهبری هم جوابشون دادند ، دلم می خواست به این طرز تفکر بگم خوب الان اگر ما موشک نداشتیم که با خاک یکی بودیم بعد شما چ طور  می خواستی با گفتمان حل کنی مشکلو

هیچ کس هیچ کس از جنگ خوشش نمی آد ، اما این که هی بشینی یکی برات لغز(لغض یا لغظ یا...) بخونه و تو هیچ کای نکنی که نمی شه

من ی جا دیدم ی کلیپ از جناب ظریف که توی سازمان ملل دفاع می کنن از توان موشکیمون و بهشون افتخار کردم اما اینکه بیایم ی جای دیگه بکوبونیم شعار روی موشک که از اهداف انقلابمون بوده و بعدش ی عده عقب مونده  توی دنیا برات کف و سوت بزنن نمی شه مملکت اداره کرد،نمی شه سایه جنگ با این چیزا از کشور دور کرد 

سایه جنگ رهبر عزیزمون از سرمون کم می کنه با دید عالیشون و توی تمام دنیا برای این دید سیاسیشون احترام قائلن جز توی کشور خودشون، دوست دارم نظر رایس و جان کری و پوتین و ... راجع به حضرت آقا بخونین

سایه جنگ سردار سلیمانی و امثال ایشون دور کردن از کشور که برای اینکه دل ی عده رو خوشحال کنیم حتی این عزیزان توی کشور خودمون تحریم می کنیم اما صداشون در نمی آد

سایه جنگ اون عزیزی از کشور دور کرد که نگاه نکرد مجلس الان اصلاح طلبه یا اصولگرا، جونش گذاشت که فاجعه ای توی مجلس به وجود نیاد،

متأسفانه در کشور ما دموکراسی به معناى "انتخاب سلیقه من" تعریف شده و اگر مخالف نظر ما باشه فرقی نمی کنه حتی نفر اول اجرایی کشورمون تندرو و خشونت طلب خطابش می کنه، که گاهی لباس شخصی باتوم به دست می خونیمش و الان که به نفعمون هست پاسدار مدافع وطن

به هر حال امیدوارم که توی این شرایط نمک روی زخم هم نپاشیم فقط احترام بذاریم به تمام کسایی که چ توی شرایط عادی و چ توی شرایط سخت مدافع کشورمون و باعث امنیت و آرامشومن هستند

8

سلام

خوبید

الحمدالله انتخابات هم تموم شد و کشوربه روند عادی برگشت

من قبل خیلی خودم درگیر می کردم و پیگیری می کردم اخبار رو اما الان به زور اخبار 20:30 می بینم ههههه

اما برام مهمه که توی انتخابات شرکت کنم ،و جمعه هم اول وقت رفتم می خواستم تنها برم و زود برگردم که اول زهرا بانو بیدار شد و بعدش هم داداش جونش بیدار کرد و ما مجبور شدیم سه نفری بریم .چشمتون روز بد نبینه ساعت8 رفتم از خونه بیرون و ساعت 9.5 رسیدیم خونه مدرسه ای که رفتم رای بدم سر کوچه امون و ی دقیقه بیشتر توی راه نبودم

اما گویا تا ساعت 9 تعرفه نیومده بود هی می خواستم برگردم اما می دونستم اگر برم دیگه نمی آم اینه که موندم


از خودم بخوام بگم کم کم دارم عادت می کنم ،با اینکه خیلی سخته

اما خدا رو شکر صالح هست البته شوهر جان هم هستن

حالا می گم کم کم

 محسن جان چون شب خوب می خوابن صبح ها زود بیدار می شن حدود 5-6

دیگه من تا بهش فرنی یا سوپش می دم و جاش و عوض می کنم و شیر می دم تا بخوام برم یا می خوابه یا گیج خوابه

اما زهرا بانو هم با نق نق داداش جان بیدار می شه صبح کلی ناز می آره و می خواد که من بغلش کنم و ناز بخرم و بخرم و بخرم

دیگه هر چقدر هم سعی کنم نمی خوابه متاسفانه با بستنی (سر صبح) و تنقلات دادن سعی می کنم  آرومش کنم و جفتشون یا به صالح یا به شوهرجان می سپرم و می آم

صالح توی امتحاناتش هست و چند روز قبل هم (29 اردیبهشت)تولدش بودبهش قول دادم اگر همه درسهاش خیلی خوب باشه برای هدیه جفتش سوپرایزش کنم

می خوام براش کنسول بازی بگیرم ،اینطوری هم خونه اس همه به چیزی که دوس داره می رسه

شوهرجان اوایل خیلی مخالف بودن می گفتن به جاش براش لب تاب بگیریم ،اما من فکر می کنم لب تاب براش زوده و فعلا با همین سیستم خونه کار کنه و تا وقتش براش بگیریم ، تا هر چی خدا بخواد ببینیم چی می شه

راجع به شوهرجان هم روز 30 اردیبهشت کارخونه اشون اعلام ورشکستگی کرد و تعطیل شد

نمی خوام به این دولت یا دولت قبل یا قبلتر ربطش بدم اما تا وقتی که مسئولای رده 1 و 2 کشور توی کار واردات و قاچاق باشن وضعیت تولید درست نمی شه و نخواهد شد.

روزی نیست که همکارهاشون زنگ نزنن و کلی صحبت و گلایه و اینا که بعد از 15-16 سال سابقه کار ما چ کار کنیم و .... .

شوهرجان چند سری با مدیر عامل و رئیس هئیت مدیره به عنوان نماینده کارکنان جلسه گذاشتن توی این دو سه روز اما فایده ای نداره

من به رئیس هئیت مدیره اشون حق می دم،می گن محصولی که ما تولید می کنم بدون سود برامون کیلویی11.200-11.500 می افته اما همون محصول وارد می شه کیلویی8000 تومن

خوب تولید کننده به نفعشه کیلویی 8000 تومن بخره تازه این ی بخششه

می گن اگر ما بخوایم با کیلویی 8000 تومن هم بفروشیم باز تولید کننده از ما نمی خره چون باید 9% مالیات بر ارزش افزوده بده اما اگر از دلال بخره نمی خواد این 9% نمی خواد بده،واقعا کجای دنیا اینطوری تولید خودشون نابود می کنن!!!!!!!!

رئیس هئیت مدیره اشون به شوهرم گفته شما ی نفر پیدا کن 60-70% محصول ما رو بخره پول هم نده فقط مواد اولیه بده تا من بتونم دوباره کارخونه رو راه بندازم اینقدر این آدم با انصافه اما متاسفانه اینجا کسی نمی آد از تولید داخلش حمایت کنه

نمی دونم قراره چی بشه اما مطمئنم اون چیزی که خیره اتفاق می افته ، من برای خودمون ناراحت نیستم چون شوهرجان 15 سال سابقه کار داره که با در نظر گرفتن مشاغل سخت حدود 22.5 سال می شه ، 2-3 سال هم بیمه بیکاری دارن که اون هم استفاده بشه می شه 25-6 سال و 2 سال هم سربازی یعنی حدود 28 سال سابقه بیمه براشون می شه که می شه تا 42 سالگی کشوندش و بازنشست شن.

تازه اون مغازه ای که پیش خرید کرده بودیم هم هست ،ما برنامه امون این بود باشه برای بعد بازنشستگیشون اما گویا کم کم باید ی فکری هم برای اون بکنیم

اما الان تلفن هایی که ب شوهرجان می شه رو پیگیری می کنم دلم کباب می شه برای جوون هایی که تازه ازدواج کرده بودن و با کلی آرزوی خوب ی زندگی رو شروع کرده بودن و الان مونده ان چ کار کنن

یا اون بابایی که بچه اش تازه دانشگاه قبول شده و با کلی امید آرزو می خواست بچه اش بفرسته دانشگاه

یا اونی که با هزار تا قرض و قله تونسته بود خونه بخره و تازه می خواست شیرینی صاحب خونه شدن بچشه و الان کل برنامه هاش به هم ریخته

انشالله که ختم به خیر شه

از این موارد که بگذریم امروز قراره مادر شوهرجان از کربلا بیان ،

احتمالا ما فرودگاه نریم

فعلا برم به کارام برسم