سومین خونه

سلام 

خوبید 

الحمدالله ما هم خوبیم

بیشتر از یک ماهه که ننوشتم 

در صورتی که خیلی دوس داشتم بیام 

حتی یکی دو بار هم توی بلاگفا چند تا عکس گذاشته بودم که دوباره بلاگفا زد کاسه و کوزه امون بهم ریخت 

که کلا از بلاگفا قطع امید کردم و راستش با میهن بلاگ هم رابطه برقرار نمی کردم 

اذیت نکرد من اما باهش راحت نبودم اینه که تصمیم گرفتم بیام اینجا 

امیدوارم که با اینجا بتونم رابطه برقرار کنم

اولین موضوع اینه که روز 23 ذی القعده که روز زیارتی امام رضا بود من هم توفیق داشتم برم حرم کلی خوب بود و اگه لایق باشم برای همتون دعا کردم 

اینجا ساعت 5.5 -6 صبح هست ، هر چقدر سعی کردم از زهرا عکس بگیرم اینقدر که خمیازه می کشید و بی حال بود که اصلا عکس هاش خوب نبود

اینم بگم که بعد اون روز هنوز نتونستم برم و باز دوباره دلم داره هوایی می شه

 

 از اتفاقای دیگه ای که توی این مدت افتاد هم بخوام بگم اینه که امسال تابستون مسافرت نرفتیم اما از اونجایی که شوهرجان ما عشق جاده است ی روز آفشون زحمت کشیدن ما رو بردن کاشمر یکی از شهرستان های اطراف مشهد که البته نمی شه گفت خیلی نزدیکه، حدود 3-4 ساعت راه بود یعنی ما 8 ساعت توی راه رفت و برگشت بودیم که حدود 2 ساعت توی خود کاشمر، من تا به حال نرفته بودم اما خوب گویا این 7-8 ساعت تو جاده بودن گویا تونسته بود نیاز جاده رانی شوهر جان ارضا کنه

این هم عکس بچه ها فکر کنم امازاده حمزه بود که چون زهرا عاشق آبه صالح مجبور شد پهلوی زهرا بمونه تا ما بتونیم بریم زیارت

 این عکس هم حالت زهرا بانو توی ماشینه 

وقتی این عکس میبینم همش می گم کار خدا بوده که امسال شمال ما رو نطلبیده وگرنه توی کل راه باید اینطوری می بودم


ی روز هم مستأجر مامان اینا زحمت کشیدن ما رو باغشون دعوت کردن و ی استخر تمیز هم بود و از اونجایی که شوهرجان اصلا و ابدا اجازه رفتن به استخر های خصوصی به من نمی دن و فکر می کنن همه توی استخر های باغشون دوربین کار گذاشتن حسرتش به دلم موند اما به جای من صالح حسابی خوش گذروند و تا تاریک شدن هوا همچنان داشت شنا می کرد و با اینکه دستای زهرا رو هم گرفتم تا پاهاش بزنه توی آب اما ی سره گریه می کرد دستام ول کن ،فکر می کرد می تونه عین داداشش بره توی آب



اتفاقای خیلی زیادی توی این مدت نیفتاد غیر این که احتمالا تا فردا پس فردا کار بنایی مغازه تموم شه و باید از الان ی سره دعا کنیم یکی بیاد اونجا رو اجاره کنه

راجع به دایی جان هم الحمدالله روند شیمی درمانیشون دارن به خوبی پیش می برن و ممکنه که حتی لازم به  8 دوره انجام شیمی درمانی نباشه و با 6 دوره بهبودی کامل بدست بیارن که امیدوارم اینطوری شه دایی جان کمتر عذاب بکشن

آهان راستی راجع به مکه هم این که من دو تا از خاله هام و شوهر خاله هام و از اونطرف هم دایی جان همسر و خانمشون مکه ان که الحمدالله حال همشون خوبه و الان سالمن اما واقعا جای تأسف داره که چرا اینطوری شد ، نمی دونم فیلمی که شاهزاده سعودی با ماشین می ره تا جلوی جایگاه و حتی از توی ماشین به شیطون سنگ می زنه و با هر پرتابش ی الله اکبر می گه رو دیدین یا نه؟ اما دل آدم می سوزه که این آدم چطوری حاضر شده این همه انسانی که فقط به خاطر انجام وظیفه و انجام ی واجب داشتن حدود 3-4 کیلومتر پیاده می رفتن به کشتن بده برای اینکه خودش حتی حاضر نشه پیاده شه به شیطون سنگ بزنه من فکر می کنم شیطون خودشه 


نظرات 5 + ارسال نظر
احساس نویس دوشنبه 20 مهر 1394 ساعت 18:47 http://ehsasnevisi.mihanblog.com/

قشنگ بوود




دلم هوای امام رضا کرد
اگه دوست داشتی من هم یه وبلاگ درباره احساسم دارم - اگه دوست داشتین به من هم سر بزنید

سایه سه‌شنبه 14 مهر 1394 ساعت 20:59 http://ziyadisadeh0. blogsky. com

سلام عزیزم خوشحال میشم باهات توی وبلاگ هامون در ارتباط باشیم :

آشتی سه‌شنبه 14 مهر 1394 ساعت 15:36

سلام گل من. ای جونم. دیر می نویسی ولی وقتی عکس بچه ها رو میذاری دل آدم تازه میشه.
منم عاااااااااشق آبم. یعنی دلم نمیاد ازش بیام بیرون.
خدایی حق داری برنگردی سر کار. آخه ادم این عروسک رو بذاره کجا.
خدا رو شکر حال دایی جان بهتره.
دیدی مکه رو؟ من میگم اصلا همه اینا هیچی. مدیریت بد بوده، نیروها رفته بودند یمن آدم کشی، بعضی از حاجی ها راه رو برعکس اومده اند و .... و ... که البته همه اش به عدم مدیریت برمیگرده. خب مثلا منی که بار اوله که دارم میرم، چه میدونم باید چه کنم؟ اونا باید مردم رو هدایت کنند.
بازم اینا هیچی. من حیرونم تو انسانیت اون سربازهای پفیوزی که از اون بالا به مدت چند ساعت جون دادن اون همه آدم رو می دیدند و به هیچ حساب نمی کردند. باید جایزه نوبل از سگ کمتری رو بهشون بدن. البته بیچاره سگ. خیلی هم وفا داره. منتها چطور می دیدند اینهمه آدم روی هم افتاده اند و از تشنگی و ازدحام می میرند ولی هیییییچ غلطی نکرده اند؟ لااقل بیسیم می زدند به اون طرف که جمعیت رو عقب بکشند!
نمیدونم والا. بعد میگن شمر و خولی. آدم با چشم خودش خولی زمان رو می بینه.

سلام بانو
دوس دارم زود بنویسم اما ی نمی شه
تازه این عکس های یهوییشونه
اینقدر این دو تا ماهن که حد نداره
زهرا که ی وروجکه ایه واسه خودش
اصلا ی چی می گم ی چی می شنویی(آیکون مامان سوسکه)
به نظر من که جنایت بود
به ایرانی غیر ایرانی بودنشون کاری ندارم، اما واقعا بی انصاف بودن
تازه الان که حاجی ها اومدن داره لایه های دیگه اش هم رو می شه

نرگس یکشنبه 12 مهر 1394 ساعت 14:52 http://azargan.blogsky.com

سلام سمانه جان خانه جدیدمبارک پرشین هم همین بلاروسرمن دراورد ایشالا همیشه خوش باشید.این فیلم برای امسال نبوده وبی این عرب ها امسال با ایرانی ها مشکل داشتن مردم ما نباید امسال میرفتن خدا به همه بازماندگانشون صبر بده

سلام عزیزم
همین موارد ه که استعداد نوشتنه آدم کور می کنه

خانم اردیبهشتی شنبه 11 مهر 1394 ساعت 20:12 http://mayfamily.blogsky.com

سلام
منزل نو مبارک
خداراشکر حال حاجی هاتون خوبه.
گیا اون فیلم مال امسال نبوده

سلام بانو
اتفاقا الان صفحه شما جلوی روم باز بود و می خواستم برای 3-4 تا مطلبت نظر بزارم
از تبریک برای دفاع تا ای اخری
گاهی فکر می کنم شاید مال امسال نباشه
اما دلیل دیگه ای هم نمی بینم که بخوان راه ببندن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.