7

سلام

خوبید

ما هم خوبیم الحمدالله

الان حدود 2-3 هفته دارم می رم محل کارم

بچه ها رو هم می ذارم خونه یا خونه مادرشوهرم

خیلی سخته اما می خوام ادامه بدم

روزهای اول وقتی که شوهرجان خونه بودن می ذاشتم پهلوشون وسط روز زنگ می زدن که نمی تونم بچه ها رو نگه دارم و بگو یکی ببردشون

اما الان زنگ می زنن که چی توی شیشه بچه بریزم و چی بهش بدم

اگر خدا بخواد تصمیم داریم خونه رو عوض کنیم و بریم نزدیک خونه مادرشوهرم که هم خیالم از بابت بچه ها راحت باشه و هم ب محل کارم نزدیک تره

خونه الانمون نزدیک خونه مامانم هست

برای من خوبه اما توقع های شوهرجان بالا می ره ازشون

ضمن اینکه مامان خیلی سرشون شلوغه

اواخر شهریور 95 بود وقتی ک بابا داشتن از مسجد برمی گشتن می خورن زمین از پشت سر و چند روز icu بستری بودن و شرایطشون خیلی سخت شده بود

خدا رو شکر بهترن الان اما هنوز به شرایط قبل برنگشتن و نیاز ب مراقبت خاص دارن

خدا خیر برادرها و مامانم بده که هوای بابا رو دارن

انشالله که حال همه مریض ها خوب شه حال بابای من هم خوب شه و خدا سایه اشون روی سر ما حفظ کنه


نظرات 5 + ارسال نظر
ملکه دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت 20:43 http://malake67.blog.ir/

سلام
ایشالا یه خونه خوب پیدا کنید، حال پدرتونم بهترتر شه

سلام خانم
ممنون با دعای خیر شما

آشتی دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت 16:08

سلام سمانه جونم.
الان رفتم آرشیو رو نگاه کردم. از بهمن نوشته ای. پس صاحب سومی شدی. خدا ببخشه. بابا یه گلی مثل صالح رو داری، کلی بار از رو دوشت برمیداره. آفرین به مادری مثل شما با این دسته گلی که بار آورده.
چقدر عاقل و زبر و زرنگی که هم میری سر کار هم سه تا بچه ـ دو تا کوچولو ـ رو رسیدگی میکنی.
از خدا برات سلامتی و طول عمر میخوام. سفره تون به شادی پهن باشه و خانواده ات سبز باقی بمونه.

سلام عزیزم
نمی دونی چقدر سخته
توی این دو سه هفته ای که می آم سرکار پدرم در اومده
هی می گم بی خیال شم
هی یادم می آد که توی خونه از دست بچه ها با اینکه خیلی دوسشون دارم دیونه می شم و
ضمن اینکه الان شوهرجان یکم کمک می کنن اما اونموقع معلوم نیست
اینکه فعلا خودم می کشونم تا ببینم چی پیش می آد

آشتی دوشنبه 11 اردیبهشت 1396 ساعت 16:00

سومی؟؟؟؟؟؟؟؟؟ البته دیروزم تعجب کردم که چطوری گفتی پسر. چون بچه دومت دختر بود.
ای جوووووووووونم. چه کار خوبی. الهی به حق علی عاقبت به خیر بشن و به ناز پدر و مادر بزرگ بشن.

آره عزیزم
سه تا جوجه
خودم ب سختی باور کردم
ممنون

آشتی شنبه 9 اردیبهشت 1396 ساعت 14:22

سلام عزیز دلم.
ازت بی خبر بودم. چند بار اومدم ولی جدید ننوشته بودی.
خوشحالم بازم نوشتی. چه خوب که برمیگردی سر کار. و کار بهترت این بود که دومی رو آوردی. الهی به حق علی همیشه خوش باشین و سلامت.
الهی حال بابا هم خوب بشه.

سلام خانم
ممنون ک پیگیر بودی
عزیز دلم دومی نیست و سومیه
خیلی سخته اما ب خاطر اینکه از خونه برنم بیرون می آم
ممنونم برای بابا هم دعا کن

شهناز شنبه 9 اردیبهشت 1396 ساعت 09:37

سلام علیکم ..قبلنا میخوندمتون و بعد یه مدتی بلاگفا به هم ریخت یه مدتی شما نبودین و شد یه غیبت کبری ولی حالا دو باره پیداتون کردم ... تبریک میگم بابت سومین فرزندتون ان شا الله زیر سایه ی پدر و مادر، بزرگ شه ...راستی در مورد سر کار رفتن با سه تا بچه کار خونه و بیرون نیروی زیادی میطلبه مواظب خودتون باشین و به تغذیه تون برسین براتون دعا میکنم شاد و موفق باشین

سلام خانم
ممنون از پیگیریتون
غیبت کبری
آره خیلی سخته از اون چیزی ک فکر می کردم سخت تره
چشم حتما مواظب خودم هستم
ممنون از دعای خیرتون

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.