11

سلام 

خوبید؟

خیلی دیر دیر می نویسم 

هر چند دوس دارم هر روز بنویسم 

یکی از دلایلی که دیر دیر می نویسم اینه که متوجه شدم یکی از همکارام چند تا از وبلاگ هایی که براشون پیام می ذاشتم می خونه خیلی وقته که حدس می زنم ممکنه اینجا رو بخونه (مرضیه جون هر کی دوس داری اگر اینجا رو می خونی بهم بگو هههههههههه)

خوب از وقتی گفتم که مادرشوهرجان آنژیو داشت و البته من همراهشون رفتم چون خواهر شوهر بزرگه بچه کوچیک داره دو تا (که بچه هاش از بچه های من بزرگترن) 

و خواهر شوهر کوچیکه هم سر کار بود (خوب من هم شاغل بودم)،این عزیزان اینطوری ن دیگه 

البته من با شوهرجان از ساعت 6.5 رفتیم دنبال مادرشوهرجان و شوهرجان 8 برگشت اما من تا 1.5 بودم و بعد از اون خواهر شوهر کوچیکه اومد و من برگشتم خونه 

ضمن اینکه همچنان دنبال جابجایی خونه هستیم هی نمی شه یا ما تنبلی می کنیم و می گیم نمی شه یا ... انشالله که هر چیزی که خیره پیش بیاد 

در مورد کار شوهرجان هم کارخونه همچنان تعطیله و همسر جان به نتیجه ای نرسید بعد ی عالمه پیگیری و دارن بیمه بیکاری می گیرن 

البته گفتم که فعلا موقتا داره می ره مغازه محمد اما شوهرجان هی به من غر می زنه و از ی طرف هم دوس نداره بیکار باشه و فکر می کنه رفتنش بهتر از نرفتنش هست

نظرات 2 + ارسال نظر
دختر خوب جمعه 10 شهریور 1396 ساعت 22:49

اون عکس گوشه وبلاگت دستخت بچته؟

آره اما وقتی کلاس اول بود

آشتی چهارشنبه 8 شهریور 1396 ساعت 15:27

سلام.
خوبی گل من؟
خدا قوت. با سه تا بچه قد و نیم قد چه توقعی از شما میشه داشت؟؟؟؟؟؟؟ کاشکی فقط شوهرتون که وقتش آزاده میرفت مادرش رو می برد آنژیو.
خوشم میاد مامان هممممممممممه ایم!

سلام عزیز دلم
نه عزیزم شوهرجان به من می گفت چرا پاچه خواری می کنی؟
وظیفه دختراشونه تو چرا خودت قاطی می کی؟؟؟؟؟؟
هرکار هم بکنیم همین مدلیم دیگه

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.