23

سلام 

خوبید؟

الحمدالله ما هم بد نیستیم

بعضی روزها فکر می کنم واقعا چ طور داریم این روزها رو می گذرونیم با این  همه فشار، اما همون جا به خودم می گم هر چقدر فشار باشه باز هم  خدا بزرگتره ، ما باید سعی کنیم شرایط مدیریت کنیم تا فشار روحی که رومون هست رو به بچه ها منتقل نکنیم .

از این چند وقت بخوام بگم اینه که قرارداد مستاجرمون رو برای یکسال دیگه تمدید کردیم ، من واقعا دوست داشتم بریم خونه خودمون اما همسر جان می گن با این اوضاع گرونی و اینا چرا روی خودمون فشار بیاریم ، حداقل یک سال دیگه اینجا باشیم چون تا آخر سال حدود 1.5 از قسط هامون کم می شه و اون موقع اگر خواستیم بریم لااقل نگران این بخش از اقساط نباشیم، خوب من هم خیلی پافشاری نکردم 

اما ی چیز خیلی ناراحتم کرد و اون هم این بود که بعد از تمدید قرارداد با مستاجرمون، همسر جان گفتند که باید خونه رو سال دیگه بفروشیم و اینکه اون خونه خیلی خوب نیست چون مستاجر جان گفتن که مثلا هواساز خیلی صدا می ده و گرمایش و سرمایشش خیلی خوب نیست و اینکه لوله کشی هاش خوب نیست و هی از لوله ها آب می زنه یا همسایه ها خیلی خوب نیستن و صدا از خونه همسایه و بیرون می آد توی خونه و ... ، یکی نیست به همسر جان بنده بگه اگر فقط یکی از این موارد آزار دهنده بود این جناب مستاجر که خودشون خونه دارن و خونه اشون دادن اجاره حاضر بودن تمدید کنن یا خیر

ی مورد دیگه هم که ی کم و ی ذره بیشتر از یکم ذهنم رو در گیر کرده کارای محمد برادرمه ، محمد خیلی خیلی پسر خوبیه و دلسوز، اما خوب جوونه ، احتمالا قبلا گفتم توی یکی از مغازه های بابا ی سالن غذا خوری کوچیک زدن ، حدودا 100 متره خرداد امسال 3 سال می شه که راه اندازی کردن ، ی چند وقتی می کفت که می خوام باز سازی کنم و از این جور چیزها و یکم وام گرفت و یکم هم پس انداز مامان و خودش و اینا و بعد از نیمه شعبان شروع کرد، خود من بارها بهش گفتم محمد جان مجوز نمی خواد و گفت نه و کار خاصی که نمی خوام بکنم ، می خوام ی دستی روی سر رو روی مغازه بکشم و ... و این ی دست حدود 40 ملیون فقط آهن خرید و کلی هزینه دیگه که اواخر کار گویا شهرداری اومده و بهش گیر دادن و پلمپ کردن و الان درگیر کارهای مجوزش هست و باز گویا حدود 300-400 میلیون تومن دیگه باید هزینه کنه برای خلافی و مجوز و هزارتا کوفت و زهر مار دیگه ، الان هم بهش نمی شه چیزی گفت ، فقط داره حرص می خوره و هی دنبال کارهاش هست و توی صحبت هاش متوجه شدم که شاید بخواد خونه اش (خونه ای که ما توش ساکنیم رو بفروشه) و خوب شوهر جان ما هم می گه توی این شرایط ما پا نمی شیم و تا سال دیگه هستیم، البته مامان می گن که با این شرط می فروشیم که شما تا سال دیگه همینجا ساکن باشین،نمی دونم قراره چی بشه اما من دوست ندارم و نداشتم توی این شرایط به جای کمک به محمد(درسته که خودش مقصره اما مگه چقدر کار کرده که بخواد 300-400 تومن جریمه بده) ی بار باشم براش و امیدوارم که این هم خیر باشه

از خودمون هم بخوام بگم که نزدیک امتحان های صالح هستیم و ایشون که مشغول درس و کلاس ان و البته هی این وسط ها دلش می خواد با من کار کنه که متاسفانه نمی رسم و دلم براش می سوزه که نمی تونم خیلی براش وقت بزارم 

دوتا کوچیک ها هم خوبن هی با هم بازی می کنن و دو دقیقه بعد دعوا می کنن و دو دقیقه بعد دوباره با هم بازی می کنن و باز دو دقیقه بعد از اون دو دقیقه دارن دعوا می کنن.اوضاعی داریم از دستشون اما در کل جفتشون خیلی شیرینن ، فقط باید خیلی انرژی داشته باشی

خدایا ممنونم به خاطر تمام چیزهایی که به خاطر رحمتت دادی و تمام چیزهایی که به دلیل حکمتت ندادی


نظرات 5 + ارسال نظر
خانوم جان سه‌شنبه 21 خرداد 1398 ساعت 17:48 http://mylifedays.blogfa.com/

سلام . ممنون بابت اینکه به وب من سرزدی و نظرتو گفتی . امیدوارم مشکل شما و برادرت هم حل بشه اینجور موقع ها واقعا ادم تو خجالت میمونه ، تحسینت میکنم که با وجود سه تا بچه کار میکنی علی رغم اینکه حمایت و کمک همسرت رو هم نداری ، چه کار خوبی که از صبح تا ساعت 3 هست کاش منم میتونستم همچین شغلی پیدا کنم که از لحاظ مالی در تنگنا نبودم و لز اونطرف بچه مم خیلی تنها نمیموند .

سلام عزیزم
من همیشه وب شما رو می خونم و همیشه هم تحسینت می کنم
شما هم تا جایی که می تونستی کار می کردی
به نظر ما قشر متوسط همیشه در تنگنا هستیم
چون تا با هزار زحمت ی وام می گیرم و از دو سه سال قبل برنامه داریم ک ب یک زخمی بزنیم ارزش پولی که براش برنامه ریختیم 1/10 می شه و کل برنامه امون می ره روی هوا
اما باز هم خدا رو شکر، سلامتی داریم و بچه های سالم بقیه اش هم کم کم درست می شه

مرضیه یکشنبه 5 خرداد 1398 ساعت 12:06 http://fear-hope.blogsky.com

وای چقدر بد!
77 متر خلافی
خدا کنه خیلی هم سخت نگیرند
امیدوارم هر چی خیره برای شما پیش بیاد سمانه جون

ممنون بانوی مهربان

مرضیه جمعه 27 اردیبهشت 1398 ساعت 15:50 http://fear-hope.blogsky.com

کاش من و همسرم هم بونیم فشاری رو که رومونه تو دعواها به بچمون منتقل نکنیم، بچه ها واقعا شکننده اند، به قول تو هر چقدر فشار زیاد باشه بازم خدا بزرگتره
امیدوارم درمورد خونه بهترین اتفاق بیفته، بند خدا داداشت هم چاره ای نداره و گیر افتاده، کاش جور میشد و میرفتید خونه خودتون، به نظرم حرفت درسته و اگر خونه انقدر مشکل داشت طرف راضی نمیشد بشینه...اما اگه صحت داشته باشه به نظرم فروش خونه و یکی بهترش رو خریدن تصمیم بهتریه

آره واقعا بچه ها خیلی معصومن و گناه دارن بخوان از الان درگیر این مسائل بشن
متاسفانه که فعلا همین جاییم و جایی نمی ریم ،
راجع به محمد هم از شهرداری اومدن بازدید و حدود 177 متر زیر بنا درآورده یعنی 77 متر خلاف و این به نظرم ی جور فاجعه است یعنی برای 77 متر، متری حدود 14 میلیون تومن باید تجاری بده + خلافی که احتمالا کرده
نمی دونم قراره چی بشه ، چون تا کمسیون تشکیل نشه معلوم نیست چ تصمیم یبگیرن ولی امیدواریم که خیر باشه
راستش اصلا توان و انرژی دنبال خونه گشتن ندارم، یعنی به نظرم باید ی 2-3 ماه دوباره بگردم که در حال حاضر از توانم خارجه و امیدوارم که مستاجرمون خواسته بزنه توی سر خونه و یکم زیاده روی کرده باشه

رها پنج‌شنبه 26 اردیبهشت 1398 ساعت 06:48

سلام من خواننده خاموش وبلاگتم
چقدر یر به دیر مینویسی

سلام عزیزم
من اخم باور کنم یا لبخند رو؟
چشم حتما می نویسم

اشتی دوشنبه 23 اردیبهشت 1398 ساعت 18:41

سلام عزیز دل
چه جالب. که منم خونه بابام مستاجرم و اگه داداشم بخواد زن بگیره باید پاشیم.
شوهر منم میگه اگه مجبور شیم پاشیم میریم خونه عموت!!!
دقت کردی شوهرهامون از خانواده و فامیل ما ارث میبرن!!!!؟؟؟؟

سلام عزیزم
من واقعا نمی فهممشون
تا کی باید این دید داشته باشن خودمو می گم داره دو دهه از زندگیمون می گذره

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.