31

سلام

خوبید؟

ما هم خوبیم الحمدالله

امروز از صبح هی می خواستم بیام ی عالمه خبر خوب بدم 

می خواستم بگم دیروز خواهرشوهرم و خاله ام که من دیدن گفتن که تونستم خوب وزن کم کنم و ی مقداری از پهلوهام جمع شده و ی دنیا خوشحال شدم(رژیم خاصی نمی گیرم اما سعی کردم شیرینی جات و کربوهیدراتم محدود کنم)

می خواستم بگم گویا اون خانمی که محمد جان پسندیدن بعد از اینکه ی بار اومدن خونه مامانم ، موافقت کردن ک یکم با هم در ارتباط باشن و تا الان که محمد خیلی راضیه و گویا خود دختر خانم هم موافقن و فقط مونده بقیه مراحل که انشالله خیر باشه

بگم که رفتم دنبال ی دست لباس که به درد خواهربزرگ داماد می خوره و با توجه به بودجه ام ی لباس پسندیدم و بیعانه اش دادم

بگم که صالح خیلی خیلی دلش می خواد بره کربلا و قراره با شوهرجان بریم برای گذرنامه اش

بگم که شرکتمون دنبال رتبه نقشه برداری بود که امروز حتی توی سامانه درج شد و الحمدالله این کار هم ب سر انجام رسید و به یکی از اهداف کاریم رسیدم 

و ....

که ساعت 1:15 صالح از مدرسه اومد اومدم برم دنبال شوهرجان و صالح تا بریم محضر برای اجازه خروج از کشور برای صالح که توی راه ی تصادف کوچیک(خیلی کوچیک کردم) ماشین جلویی هیچیش نشد، ماشین خودم هم خورده بود جایی که قبلا شوهرجان زده بودن و ی ذره یکی از لبه های کاپوت اومد بالا شاید حدود 2 سانت، و از اون موقع تا الان شوهرجان توی فاز قهر تشریف می برن، و بعد اینکه محضر رفتیم ، برای پلیس +10 همکاری های لازم با ما نکردن و من گذاشتن محل کارم و خودشون تشریف بردن منزل و قرار بود بعد از 2 ماه بریم خرید کلی خونه که کنسل شد، از اونجا هم باید می رفتیم جلسه اولیا مربیان مدرسه صالح که قرار بود من بزارن جلوی مدرسه و من ی نیم ساعت باشم و بعدش بیام خونه که اونم کنسل شد

خدایا نمی خوام غر (قر یا هرچی دیگه بزنم) من از تصادف ناراحت شدم اما اون ی اتفاق می دونم که خوب اتفاق افتاده و ... اما اون چیزی که خیلی عصبانیم می کنه نوع واکنش شوهرجانه، به فرض بدترین نوع تصادف داشتم ، به جای قهر کردن دلداریم بده که خودم ناراحت نباشم نه اینکه.... 

خدایا صبر و توان زیادی بهم بده که بتونم بگذرونم این روزها رو

خدایا ممنونم به خاطر همه چیزهایی که به خاطر رحمتت بهم دادی و تمام چیزهایی که به خاطر حکمتت ندادی

ممنونم ، ممنونم  و ممنونم

نظرات 3 + ارسال نظر
شیرین سه‌شنبه 16 مهر 1398 ساعت 12:21 http://khateraha95.blogfa.com/

این اتفاق برای منم افتاده ولی خب مردها همشون همین مدلن نگران نباش مثبت بیندیش

الان مثل خورشید و ستاره فحشم میدیا
خب چکار کنم من میگم دیگه این اتفاق افتاده باید بهش فکر نکنیم وخودمونو اروم کنیم مهمتر از همه خودمونیم


خیلی خیلی موافقم
ناراحتی من هم برای همون روز و یکی دو ساعت بعدش افتاد

نمکی یکشنبه 7 مهر 1398 ساعت 23:31

کلا تصادف ریز یا درشتش ادکد ناراحت میکنه... حالا اگه یه نفر هم بهت اخم و تخم کنه دیگه واویلا

موافقم

سلام

خوبین

خب تصادفه دیگه پیش میاد. اصلا مال دنیا ارزش نداره که آدم به خاطرش دل عزیزترین کسش رو بشکونه.

من بودم می گفتم تمام ماشین فدای یه تار موت.

سلام و ممنون
الهی شکر که شما این طور رفتار می کنین

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.