52

سلام 

خوبید؟

الحمدالله ما هم سعی می کنیم خوب باشیم

راستش از وقتی مهد بچه ها رو عوض کردم و دیگه نزدیک خونمون نبود ،با اینکه از مهدشون راضی بودم اما روزهایی که ماشین نداشتم واقعا سختم بود،از ابتدای بهمن سال گذشته پرستار گرفتم براشون توی خونه، همون خانمی که بعضی روزها می اومدن کمک و البته زهرا چون پیش 2 بود بردم مدرسه پشت خونمون

خوب خیلی راحت شده بودم، زهرا رو یکی از همسایه های ساختمون می بردن و می آوردن چون دختر خودشون هم توی همون کلاس بود، محسن هم توی خونه بود پیش خانم رضایی که چون از قبل می اومدن خونمون هم آشنا بودن و هم مطمئن ،تا اینکه از 20 اسفند همسرم تعطیل شدن و عملا خونه بودن و ما نمی تونستیم از خانم رضایی خواهش کنیم بیان کمک، تعطیلی کارخونه شوهر جان تا الان ادامه داره و از فردا قراره برن سر کار انشالله، دیروز که به خانم رضایی گفتم اگر می تونن از اول اردیبهشت بیان (می دونم ایشون خیلی مراقبن و قرنطینه رو کاملا رعایت کردن و حتی خونه پسرشون نرفتن و پسرشون هم اگر برای کار ضروری اومده دیدنشون داخل نیومده) اعلام کردن همسرشون به دلیل اینکه ما مجبوریم بیام سرکار خیلی موافق نیستن، بهشون حق دادم ، به هر حال این ویروس شوخی بردار نیست و ما هم یعنی تا الان من و از فردا همسرم هم قرنطینه کله گجشکی (نمی دونم جکش شنیدین یا نه) هستیم اما راستش برام سخته بخوام تنهایی مدیریت کنم ، صالح کلاس هشتم هست و الان دارن آنلاین آموزش می بینن و آزمون می دن خیلی دوست ندارم مسئولیت بچه ها رو بهش بسپرم به نظرم الان بیشتر از وظیفه اش هم به من کمک کرده ، از طرفی دو تا کوچیک ها هم واقعا کوچیک تر از اونن که بتونن از پس کارهاشون بر بیان و وقتی توی خونه ان نیاز دارن یکی کارهاشون هندل کنه، مثل دستشویی رفتن ، یا غذا خوردن یا بازی کردن و ... .

 مادرشوهرم دوست دارن بیان خونمون یا بچه ها رو ببریم پیششون اما  من نگران این هستم شاید ما ناقل باشیم و از طرفی مادرشوهرم حداکثر برای یکی دو روز می تونن از پس بچه ها بر بیان، بقیه اش  چون سنشون بالاست و بچه ها خیلی بلان خسته می شن، مامان خودم با اینکه الان مدرسه ها تعطیلن اما ما خیلی نگران بابا هستیم و اصلا دوست ندارم بچه های من ی بار بشن روی دوششون ضمن اینکه ما منتهی الیه غرب مشهد هستیم و مامان اینا هسته مرکزی مشهد، و این رفت و آمد خیلی فرسایشی می شه برامون، برای همین خیلی نیاز دارم خانم رضایی حداقل روز در میون بیان خونمون، خدایا می شه کاری کنی که به دلشون بندازی حداقل تا 20 خرداد که قراره ما جا به جا شیم بیان که هم کمک من باشن برای جمع کردن وسائل و هم پیش بچه ها، فکر کنم یکی از بزرگترین نعمت های خدا توی اون روزها وجود خانم رضایی بود برام، خدایا این نعمت ازم دریغ نکن

دغدغه دیگه این روزهام تهیه 100 میلیون تومانی هست که برای جا به جایی لازم داریم ، واممون توی مراحل نهاییش هست انشالله ، البته بعد از تأیید کارشناس بانک، من خیلی خوشحالم برای این جا به جایی و کلی برنامه دارم و آرزو اما شوهر جان هی موج منفی می دن، که سعی می کنم بهش توجه نکنم اما خوب گاهی خسته می شم.

امروز از لحاظ شمسی تولد ی دونه دخترمه، خدایا به هر زبونی و با هر روشی که بخوام به خاطر داشتنش شکرت کنم کمه، خدایا هزاران بار ممنونم به خاطر دختر گلم

خدایا ممنونم به خاطر همه چیزهایی که به خاطر رحمتت بهم دادی و همه چیزهایی که به دلیل حکمتت بهم ندادی ، ممنونم، ممنونم، ممنونم


نظرات 4 + ارسال نظر
نمکی دوشنبه 15 اردیبهشت 1399 ساعت 12:53 http://zendegie-shahrivari.blogfa.com/

کرونا همه ی برنامه زندگی هارو ریخته بهم.... واقعا 3 تا بچه خیلی سخته... خدا قوت

باورت می شه در به در دنبال نیرو کمکی مطمئن می گردم و پیدا نمی کنم
ممنونم نمکی جونم

یک لیلی شنبه 13 اردیبهشت 1399 ساعت 17:02 http://www.majnoooneleili.blogfa.com

سلام
وای چه اسم قشنگی
محسن
من عاشق اسم محسنم
حضرت زهرا نگهدار بچه هاتون
چقدر خوبه شاکرید

ممنونم عزیز دل

سارا وحشی چهارشنبه 3 اردیبهشت 1399 ساعت 23:04 https://sararamsar.blogsky.com

خوشا به حال کسایی که لینک من هستند از غم دوجهان کشککی جستند گرچه از دست بی اف و جی افهای خود خستند ولی دل به وب با حال من بستند دست و روی خو را بشستند شبانه روز تو وب من نشستند گرتو هم خواهی ببینی روی آسایش و خوشی را حرف الکی نزن و لینک بکن سارای موش موشی را منتظر جواب لینکت هستم پیشاپیش از خرید رژ لب و پنکک مست مستم

سمانه سه‌شنبه 2 اردیبهشت 1399 ساعت 01:12 http://ba_man_bekhan.blogfa.com

سلام

سلام عزیزم

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.