60

سلام 

خوبید؟

ما هم سعی می کنیم خوب باشیم.

الحمدالله آزمایش تخصصی دوم همسر جان  هم منفی در اومد و خیالمون از بابت این ویروس منحوس  راحت شد. 

 دیروز  با دو روز تأخیر مستاجر عزیز خونه رو بهمون تحویل داد و شوهرخواهر جان اومدن و اندازه گیری نهایی رو انجام دادن و انشالله قراره تا سه شنبه کمد بزنن و باکس یخچال اصلاح کنن و ی حفاظ بزنن روی تراس که برای امنیت خوب باشه و تا حدودی جلوی دید رو بگیره انشالله.

الحمدالله تونستم ی جفت قالی 12 متری هم بخرم و پرده برای پذیرایی و آشپزخونه سفارش دادم ، خودم دوست داشتم برای آشپزخونه رومن سفارش بدم  که فعلا بی خیال شدم به زبرا رضایت دادم تا ببینم بعدا چی می شه ، از قید بعضی از چیزها هم گذشتم و فعلا از اولویت هام فقط ماشین ظرفشویی هست که خدا کمک کنه و بتونم اون رو  بخرم و البته تشک تخت مون الان توی ماشین هست تا برم با لحاف دوز مشورت کنم ببینم می شه با اون چ کار کرد و می شه 2 تا یک نفره برای تخت ازش در آورد یا فعلا بی خیال شیم.

راستش حس می کنم هر چقدر به روز چهارشنبه که احتمالا روز اسباب کشی مون هست نزدیک می شم استرسم بیشتر می شه

حدود 6-7 سال پیش که من زهرا رو باردار بودم و وقتی  فهمیدم دختر دارم از خدا ی خونه سه خواب خواستم و اواخر سال 96 که خونه قبلیمون رو فروختیم و اونجا تازه اول این بل بشوی گرونی های وحشتناک بود خیلی ترسیدم  نتونیم خونه بخریم و تازه 3 خواب هم پیش کش، خدا خودش شاهده بیشتر از یکی دو ماه بنگاه به بنگاه ، آگهی به آگهی رو زیر رو کردیم تا ی شب توی بهمن ماه خیلی اتفاقی این خونه رو پیدا کردیم ، راستش برای ی خونه دیگه توی بنگاه خیلی اتفاقی شنیدم  بنگاهی داره این خونه رو به ی نفر پیشنهاد می ده و با چ تفاسیری شوهرجان راضی کردم بریم از بنگاه دار بپرسیم و بعدش بریم خونه رو ببینیم.

و برای راضی کردن همسر چ روزهایی و چ ترفندهایی رو به کار بردم تا تونستم بعد 10 روز راضیشون کنم برای قرارداد و با چ شرط هایی کنار اومدم  من چک اندازه پولم فقط می دم و بقیه چک ها رو باید از مامانت بگیری(چون خودم دسته چک ندارم) و ... و جالبه روزی که قرار گذاشتیم برای قولنامه و من هم قرار بود صبح اول وقت برم و از مامان چک هاشون رو بگیرم، بابا بعد از ی تشنج نصف شب و زنگ زدن به اورژانس بیمارستان  بودن و مامان و محمد به عنوان همراه با بابا بودن، هنوز  یادم می آد از خجالت آب می شم صبح زود وقتی  تازه متوجه شدم بابا بیمارستانن چ طور با مامان هماهنگ کردم و رفتم دسته چکشون از خونه برداشتم و بردم همون بیمارستان برای گرفتن 3 فقره  چک سفید امضا.

راستش ما خونه قبلمون رو توی مرکز شهر فروختیم و با پس انداز شاید حدود 1.5 برابر مبلغ فروخته شده با وام های مختلف می تونستیم جور کنیم، اما با کمک خدا خونه فعلیمون رو 2.5 برابر قیمت خونه قبل، توی غربی ترین نقطه شهر خریدیم، این شد که مجبور شدیم این 8-27 ماه برای جبران  کسری پولمون خونه رو بدیم رهن و البته ی بخشیش هم پول سند بود که اون هم تازه آماده شده ، باز با کمک خدا تونستیم کسری پولمون با دریافت وام جور کنیم.

الان توی این روزهایی که لحظه به لحظه دارم نزدیک می شم به رفتن به خونه ای که وقتی برای اولین بار دیدمش از ته دل خواستمش، نمی دونم چ طور و به چ زبونی خدا رو شکر کنم، خونه ای که با همه ایراداتش برام خونه آرزوهاست، خدایا ممنونم ، ممنونم و ممنونم.

خدایا ممنونم به خاطر همه چیزهایی که به دلیل رحمتت بهمون دادی و همه چیزهایی که به دلیل حکمتت بهمون ندادی، ممنونم، ممنونم، ممنونم

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.