72

سلام

خوبید؟

ما هم سعی می کنیم خوب باشیم

شما هم وقتی که ناراحتین از همه جا براتون می باره یا فقط من اینطوریم ؟

دمت گرم خدا ، درسته سعی می کنم حالم خوب نگاه دارم ، اما هی داری ی اعصاب خوردیه دیگه سرم می آری ببینی آستانه تحملم چقدره؟ یا می خوای بگی حواسم هست کجاها داری کم می ذاری از همون نقطه دوباره نمک رو زخمم بزاری

باشه بابا تو قادر متعال، تو همه چی ، اصلا دو دو تا چهار تای من هیچی ، اصلا بدترین بنده ات ، حرف حرف تو ، لطفا لطفا یکم آرومم کن، آخه غیر از تو کی دارم ?

یکی نیست به این پسره بی ادب بگه خوب به من چه بابای تو با رئیس هئیت مدیره اختلاف داره، به من چه سهم بابای تو کمتره، به من چه بابات هیچی مناقصه شرکت نمی کنه، به من چه اون مناقصه هایی هم که شرکت می کنه قیمت هاش اینقدر بالاست که تا 2 برابر برآورد اولیه کارفرما می رسه، به من چه که بعد چندی ی مناقصه راضی کردی بابات که شرکت کنه می ترسی اسنادت کم و کسر باشه، به من چه که نگرانی این شرکت جمع شه و تو بیکار شی و ماهی 7-8 تومن محتاج بابات شی؟,و هزاران به من چ دیگه....

جریان از این قراره که سر ی اسنادی که قرار نیست کاغذی بره و قراره الکترونیک بره ، می گه چرا این A3 نیست و A4 ، وقتی قراره  تمام مطالب جدا جدا فایل PDF بره چه A3  و چه A4، کاش فقط بگه ، ی طوری رفتار می کنه که انگار چ اتفاق وحشتناکی می افته، متاسفم برای این اخلاق گندش، امیدوارم ی روز بیاد و به خاطر همین اخلاقش عذاب بکشه توی همین دنیا... .

توی خونه هم نمی دونم چرا، واقعا نمی دونم چرا شوهر جان دوباره رفتن توی فاز قهر و ... .یکی از دلایلی که حدس می زنم اینه که اصولا ایشون با خریدن چیزی برای راحتیه مخالفن ، اما تونستم بالاخره با هزار و یک بالا پایین کردن ی ماشین ظرفشویی ایرانی بخرم، خوب خوشحال بودم خیلی زیاد ، اما درست بعد از 2-3 روز ، یکشنبه که رفتم خونه صالح داشت سرویس می شست (محسن پودر های لباس شویی تو دستشویی خالی کرده بود و بچم داشت تمیز می کرد و زیر غذا رو هم روشن کرده بود تا من بیام غذا بخوریم)  تا رسیدم خونه شوهرجان دعوا با صالح ساعت 3.5 و چرا غذا رو نیاوردی، نمی دونم چرا سر بچه خالی می کرد و از اون روز به جای اینکه ما ناراحت باشیم ایشون فاز قهر و ناراحتی برداشتن، هر چی می گم بی خیال سمانه اما خون خونم می خوره که مگه چ کار کردیم؟

 می بینین چ خنده دار سر دو تا چیز مختلف هم اون آقای محترم اینقدر بد برخورد کرد و صداش رو برد بالا که توی کل ساختمون پیچید و همسر جان دو روزه که .... 

توی خونه سعی می کنم طوری رفتار کنم که انگار اتفاقی نیفتاده، هم با بچه ها و هم با شوهر جان اما می فهمم روم فشاره ، اما توی محل کار کم می آرم، دیروز هم چون صبح ها زهرا رو می برم مدرسه و بعد می آم و تازه با مدیر اداریمون هماهنگ کردم ،ساعت 8:01 انگشت زدم ، اینقدر پرو دعوا راه انداخته چرا دیر می آیین و ما داریم با شما مماشات می کنیم سر 1 دقیقه دیر اومدن...

خدایا می بینی چ چیزهای مسخره ای؟

خودت کمک کن این چند سال هم بگذره و بتونم بازنشست شم ، خدایا اون قانونه رو به دل مجلسی ها بنداز تا زودتر ردیف شه 

خدایا ممنونم به خاطر همه چیزهایی که به خاطر رحمتت بهم دادی و همه چیزهایی که به دلیل حکمتت بهم ندادی ، ممنونم، ممنونم، ممنونم.

+ خدا جون زد و کاملش کرد،  پرستار عزیزی که برای کمک می آن خونمون زنگ زدن و گفتن فیوزتون پریده (بقیه همسایه ها برق دارن) و نه تونستن جارو بزنن ونه بخارشور، آخه شاید شاید جمعه مهمون داشته باشم ، توی ذهنم گفتم خوبه امروز که ایشون تمیز کنن برای جمعه خیلی بهم سخت نمی گذره، خدایا دمت گرم

نظرات 2 + ارسال نظر
آبگینه دوشنبه 12 آبان 1399 ساعت 22:36 http://Abginehman.blogfa.com

به به ماشین ظرفشویی مبارکه. خیلی هم کار خوبی کردی خریدی
بزار مماشات کن
قانونه چیه؟ منم همش دنبال بازنشستگی ام

ممنونم
وای که چقدر چیز خوبیه این ماشین ظرفشویی
فقط حیف که جدیدا قرصاش خیلی گرون شده اما ارزشش داره
واقعا
فکر کنم برای خانم هایی که داری سه فرزند یا بیشترن به ازای هر بچه ی سنواتی بهشون تعلق می گیره

طیبه چهارشنبه 30 مهر 1399 ساعت 21:38 http://almasezendegi.mihanblog

سلام یعنی همون که گفتم، اصلا به شوهر محل نده، تو هم فاز قهر بردار و اخمات بکن تو همدیگه
نترس بچه ها اسیب نمی ببنند با اخم تو، شایدم خوشحال بشن
شرکت هم بذار مماشات کنند، دندشون هم نرم

حرص نخور
ولی خداییش برای فیوز ناراحت شدم

سلام
خوب خدایی سخته
اتفاقا گفتم بزار مماشات دونشون پر شه چ کار کنم
برای فیوز هم رفتیم خونه تا شوهرجان زد بالا درست شد، نمی دونم فقط می خواست اون روز به کارها نرسن

امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.