137

سلام 

خوبید؟

ما هم سعی می کنیم خوب باشیم 

اون کمردرد تا چند روز همراهم بود تا رفتم دکتر و با ی آمپول ی ذره شرایط بهتر شد

جلسه مشاوره هم برگزار نشد این دفعه به خاطر مشاورم جلسه عقب افتاد و قرار شد 10 دی ماه جلسه امون رو برگزار کنیم ، خیلی دلم می خواست باهشون حرف بزنم 

و جاری جانشون رو هم ی بار دیدم و احتمالا آخر این هفته هم ببینمشون

و باز احتمالا مستقلا دعوتشون نکنیم ، همزمان برای شهادت حضرت زهرا که مراسم داریم و همینطور ولادت حضرت زهرا و جشن تکلیف زهرا دعوت کنیم .

کم کم دارم کارهای مربوط به جشن تکلیف زهرا رو هندل می کنم ، مهمونهام برآورد می کنم و به خاطر ی عالمه ناراحتی که از همسر دارم اصلا دلم نمی خواد خانواده همسر دعوت کنم ، اما می دونم که از آخر دعوتشون می کنم و به خودم گفتم می خوایی دعوت کنی دعوت کن،اما دیگه دلیل نداره دختر عمه و دختر عمو و دختر دایی های همسر دعوت کنی ، شما هم اون نزدیک ها یادم بندازین، هرچند از این طرف دوست دارم مادرخانم و خاله خانم  پسرخاله های مامان دعوت کنم و حق دارم لااقل اینا با معرفت ترن، اصلا هم بد جنس نیستم .

تا الان چند بار توی موقعیت های مختلف تاریخ و علت جشن به همسرم گفتم و همینطور محل تامین مالی جشن و امیدوارم همسر اون نزدیک ها از روشهای خودش اذیت نکنه ، هر چند تاریخش ی جوری در نظر گرفتم که همسرم نیستن .

و دغدغه بزرگ این روزهام اینه که بچه ها حدود یک ساعت و نیم توی خونه تنهان و توی این یک ماه چند تا کار خطرناک ازشون دیدم، این روزها نگران اینم که چقدر کارم درسته که با این همه سختی و فشار دارم ادامه می دم ، شاید الان نیاز باشه استعفا بدم و فعلا سه سال بیمه بیکاری بگیرم ،ی روزهمسر اومد دنبالم و من ساعت 1 خونه بودم و بچه ها که اومدن خونه و منُ دیدن چشاشون برق می زد ، از اونجا ی عذاب وجدان شدید گرفتم ، کاش ی جوری بود توی جامعه خانم های شاغل که مادرن می تونستن ی سری مزایا داشته باشن مثل کم شدن ساعت کاری تا این همه فشار تحمل نکنن

خدایا خواهش می کنم خودت مسیر درست بزار جلوی پام، خودت می دونی به خاطر شرایط مالی دارم ادامه می دم هر چند محیط  و نوع کارم دوست دارم و توی این 15-16 سال وابسته اینجام، عاشق نماز جماعت خوندن ها، همکارهای خوب و ... اما واقعا این دو راهی داره اذیتم می کنه

خدایا ممنونم به خاطر همه چیزهایی که به دلیل رحمتت بهم دادی ، ممنونم، ممنونم، ممنونم