140

سلام

خوبید؟

ما هم سعی می کنیم خوب باشیم 

بعضی وقت ها گذروندن زندگی خیلی سخت می شه 

ی جورایی خودت نمی دونی چی می خوایی 

حالت ی شوک و بهت و گیجی داری، می گذرونی ببینی تهش چی می شه 

و این بین ، این بین ی سری اتفاق هایی می افته که باید تصمیم بگیری 

خودت دقیق نمی دونی چی درسته و چی غلط 

می ری ته تهش ببینی کجاست و باز تهش تازه می بینی اول ی مرحله سخت تره

کاش بشه یکی دقیقا بگه توکل به خدا یعنی چی؟ یعنی باید چ اتفاقی بیفته توی وجودت که بگی این یعنی توکل 

یعنی هر اتفاقی بیفته افتاده چ تو از اون اتفاق خوشحال  باشی چ نباشی 

خوب این چ جور توکلیه

نمی فهمم ، خودمم نمی فهمم چی دارم می گم 

حال دلم، خودم، روحم ، جسمم بده

حال بابام ،نمی دونم!!!!

خدایا می شه معجزه ات نشون بدی، می شه ی روز بریم خونه مامان و ببینم بابا نشستن روی مبل جلوی تلوزیون و دارن شبکه ها رو جابجا می کنن، 

هی از این اخبار به اون اخبار

وسط فیلم و سریال بزنن ی شبکه دیگه و ما هم اعتراض کنیم و ی خنده ریز بیان 

می شه بگن چایی می خوام و با حالت خودشون بگن پررنگ و داغ و تازه دم

می شه اصلا اون روزهایی بیاد که با هم می رفتیم کلاس زبان از این سر شهر به اون سر شهر

می شه اون روزهای جمعه بیاد که بعد نماز جمعه می بردنمون بیرون غذا بخوریم 

می شه اون روزهایی که آخر تابستون می شد و توی حیاط رب درست می کردیم بیاد 

یا نه اون روزهای 5-6 سالگی امون که بابا می فرستادمون روی درخت شاتوت و توت و می رفتیم شاتوت جمع می کردیم 

خدایا من دلم اون روزها رو می خواد، 

دلم این روزها رو نمی خواد، روزهایی که باید منتظر باشیم عقربه های ساعت بگذره و تا بتونیم روزی یکی دو بار با پرستارشون صحبت کنیم و هر کدوم در حد شاید چند ثانیه شرایط بابا رو بگن و باز هر کدوم ی چیزی بگن، نفهمیم امیدوارم باشیم به اینکه می گن برای تحمل دستگاه بهشون آرامبخش می زنیم و کم کم از راه دهان در حد یکی دو قاشق بهشون چیزی می دیم یا نا امید باشیم از توضیح پرستار که می گن برای تنظیم  فشارشون داریم دوبرابر دوز دستور دکتر دارو می دیم .

یا دلخوش  روزهای دوشنبه یا چهار شنبه ای بیاد که شاید شاید در حد یک دقیقه پشت تلفن بابایی رو ببینیم که نتونن حتی صحبت کنن و هر روز ضعیف تر از قبل باشن، خدایا اگر کابوسه زودتر تموم شه لطفا از خواب بیدار شم.

خدایا ممنونم به خاطر همه چیزهایی که به دلیل رحمتت بهمون دادی و همه چیزهایی که به دلیل حکمتت بهمون ندادی، ممنونم، ممنونم، ممنونم.

نظرات 1 + ارسال نظر
یلدا چهارشنبه 10 اسفند 1401 ساعت 12:11 http://dokhtatezemstan.blog.ir/

سلام عزیز مهربونم
چقدر درکت میکنم
چقدر سخته پدر ، ستون کوه پشت سرت روی تخت باشه و دستت کوتاه
چقدر بده این لحظات که هر ثانیه ش زهر هلاهله
الهی به خوشی تموم بشه
و حال پدر عزیزتون رو به بهبودی باشه

ممنونم یلدا جانم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد